زن در بودیسم
بودیسم
معلمان مذهبی بودایی در قرن حاضر، در مورد نقش زنان در این دین اظهار میدارند که تعلیمات بودا بدون هیچگونه استثنا، برای هر موجود درککنندهای آموختنی است و در قدرت درک و بهرهمند شدن از بصایر عمیق بودایی و نایل شدن به حقیقت، تمایزی بین مرد و زن وجود ندارد. اما این بدان معنی نیست که در مسیر تاریخی آیین بودا،
همیشه جایگاه زن و مرد یکسان بوده، یا انتظار بودیسم از هر دو جنس، اعمال مذهبی مشابه بوده باشد. مذهب بودیسم در فرهنگی ظهور یافت که مشخصۀ اصلی آن مردسالاری مطلق و قایل شدن تفاوت شدید بین نقشهای زن و مرد بود. دین بودا در روند تاریخیاش، به جای مقابله با جوّ مردسالارانۀ جامعه، بیشتر متمایل بوده که خود را با این نگرش اجتماعی وفق دهد. امّا لازم به ذکر است که در تمام این دورهها، زنانِ بسیار فاضل و در عین حال معلمان بزرگ مذهبی نیز بودهاند که بر ضد باورهای فرهنگی مردمی که شأن زن را پست و مادونِ مرد تلقی میکردند، ایستادگی و مبارزه کردهاند.
تعلیمات اصلی آیین بودا
بودیسم یک مذهب بیخدایی است. تعلیمات اصلی آیین بودا، شامل یافتن و بیان کردن علتهای رنج انسان و طریقۀ رهایی از آن است؛ هم رنج و هم درمان آن، در تمایلات انسان نسبت به زندگی نهفته است. در مذهب بودیسم لزومی بر اعتقاد به وجود خدای تعالی دیده نمیشود؛ چرا که طبق نظر بوداییها، وجودی به نام قادر مطلق، از برطرف کردن رنج انسان عاجز است. چنین موجودی قادر نیست تمایلاتی از انسان را که او را به سوی شقاوت میراند، از بین ببرد. فقط بشر است که از عهدۀ چنین کار عظمایی برمیآید.
منشأ رنج و شقاوت انسان، در عادات پلیدی نهفته است که در تمام انسانهایی است که آیین بودا را نیاموختهاند. به طور خلاصه، دلیل رنج انسان علاوه بر ناآموختگی، تلاشهای مصرّانۀ او در رسیدن به مقاصد دستنیافتنی است. انسان، متنفر از کسالت و ناخشنودی، تمام همّش این میشود که به سعادت کامل نایل شود؛ و متنفر از ناامنی، میکوشد تا به امنیّت کامل برسد؛ و متنفر از مرگ و فناپذیری، تلاش میکند به ابدیت مطلق دست یابد. بودیسم معتقد است که تلاش در ارضای این تمایلات در هیچ شرایطی به انجام نمیرسد.
اما خبر خوشحالکنندۀ بودیسم این است که انسان مجبور نیست در این حالت بیثمری، خسراندهی و هوسرانی خود باقی بماند. او میتواند کولهبار رنج را زمین گذاشته، آرامشِ آموختگی را تجربه نماید.
درک مذهب بودیسم در آغاز مطالعۀ آن بسیار دشوار است. این دشواری تا اندازۀ زیادی از سادگی و بیپیرایگی فراوان این مذهب ناشی میشود. حقایق چهارگانۀ عالی بسیار ساده و کلّی هستند و باید گفت حقایق معنوی و روحانیای که از نظر عمق ساده هستند، اغلب در اذهان مردم در برابر پذیرش آنها مقاومت منفی ایجاد میکند و یا به دلیل ذکر نکردن جزئیات، پیچیده به نظر میرسند. در آغاز، اکثر کسانی که روی این مذهب مطالعه میکنند، خوش ندارند که بشنوند راه زدودن رنج از زندگانی ترک امیال و آرزوهای ناشدنی است، نه به دست آوردن آنها.
زن در دورۀ بودیسم کهن هندی
زندگی به سبک زاهدانۀ بودیسم به این معنا نیست که روح و جسم دو پارۀ جدا از همند یا آنچنان که در برخی از شیوههای غربیِ زندگی مرتاضانه معمول است، جسم و روابط جنسی ناپاک شمرده شده، به طور کلّی طرد شود. آنچه که یک مرتاض باید بر آن غلبه کند، تعلّق خاطر، وابستگی و شهوت است. به طور کلّی در آیین و رسومات کهن، خودِ وابستگی و تعلّق خاطر، جدا از آنچه که ترک میشود، به عنوان مانع اساسی در پرورش روح و روان تلقی میشده است.
طبق متون بودیسم کهن هندی، زنان توانستند از فرصتی که بودا برای آنها مهیّا کرده بود، به خوبی استفاده کنند. بسیاری از زنانِ متأهل، بیوه، مطلقه و زنانی که از مرگ فرزندشان رنجور بودند، زندگی خانوادگی خویش را ترک کرده، راهبه شدند. بسیاری برای رسیدن به رهایی، آرامش و آزاد شدن از گردونۀ وجود، خانۀ خویش را ترک کردند. در این میان زنهایی بودند که به دلیل شایستگی در انجام اعمال مذهبی، از آنان تقدیر شد. حکایات و اشعار این زنان در متون تریگاتا، یکی از مشهورترین و شناخته شدهترین متون در ادبیات مذهبی جهان، ذکر شده است. زنان در این اشعار، آواز لذّتِ رهایی از وابستگیها و غمهای پیشین را سر دادهاند و آزادی از قیدهای همیشگیِ جنسیت را به عیش نشستهاند. اگرچه بودا در ابتدا با راهبه شدن زنها مخالفت کرد، آنچه که تاریخدانان بودایی دربارۀ نقش زن در بودیسم بر آن تأکید میورزند، داستانهایی است که دربارۀ سرگذشت زنهای بزرگ در دورۀ آغازین این آیین روایت شده است. اگر محققان و طالبان مذهب بودیسم دربارۀ این زنهای نمونه تحقیق کرده، آنها را به خوبی بشناسند، میتوانند چهرۀ کاملتر و متعادلتری از نقش زن در بودیسم کهن هندی به دست آورند.
زن در بودیسم مهایانا
حدوداً پانصد سال پس از آغاز دورۀ آیین بودایی، مکتب دیگری از بودیسم به نام مهایانا به وجود آمد و در کنار مکتبهای قدیمیتر طرفدارانی پیدا کرد. تا قبل از مکتب مهایانا، عقیده بر این بود که فقط رهروان مرد و زن میتوانند به روشنشدگی و وارستگی نایل شوند؛ امّا متون مهایانا حاکی از سرگذشت مردان و زنان بسیاری است که توانستهاند بدون ترک خانمان خویش، به درجات رفیعی در آیین بودیسم نایل شوند.
نوآوری در بودیسم مهایانا، تأثیر بسزایی بر مطرح شدن زنها در آیین بودا داشت. متأسفانه در کتب تاریخی از نقش زنان در ترویج زندگی بودایی و وضعیت آنها در بودیسم کهن کمتر سخن به میان آمده است. امّا ادبیات مهایانا به طور وسیعی راوی عملکردهای مختلف زنان و استعداد معنوی آنها در اعمال مذهبی است. این ادبیات حاکی از آن است که اگر زنان در بودیسم مهایانا جنبشی زنانه را بنیان نگذاشته باشند، میتوان پذیرفت که لااقل تفکرات چنین جنبشی را در اذهان جامعه پدید آوردند.
تعدادی از کتابهای مقدس مهم و معروف در ادبیات مهایانا که قبلاً در بودیسم کهن هندی نیز سابقه داشتند، این عقیده را نمایان میسازند که دوباره زاییده شدنِ جنس مؤنث نگونبختی است. در مقابل، وقتی متون مهایانا از شومی دوباره زاییده شدن زن سخن میگوید، بر این تأکید میورزد که زنان (تحت شرایط مردسالاری) بیش از مردان زحمت مسؤولیتهای گوناگون را به دوش میکشند؛ بنابراین، رنج مضاعف آنها معلول کارمای (کردار) منفیِ بیشتر آنها نسبت به مردها، یا از اخلاقی ناشی است که از زندگی پیشینیان خود به ارث بردهاند. به هر حال، زنان میتوانند این رنج و نگونبختی را رفع، و بر آن غلبه کنند.
زنان در بودیسم وجرایانا
سومین دورۀ اصلی در روند تکامل روحی معنوی آیین بودایی، بودیسم وجرایانا یا تنتریک است. مکتب وجرایانا، پس از بودیسم کهن هندی و مهایانا که اساس بودیسم را تشکیل میدادند، بیشتر مروّج اعمال آرامشبخش و مراقبۀ روحانی است.
گرچه بودیسم وجرایانا تحول شایان توجهی در وضعیت زنان عادی به وجود نیاورد، تحت تأثیر این مکتب، مفاهیم نظری دربارۀ زنان و جنس مؤنث تا حد زیادی متحول شد؛ این تحولات ناشی از تغییر نگرشی بود که نسبت به روابط جنسی و احساسات زناشویی پدید آورده بود. مکاتبِ قبل از بودیسم وجرایانا، پرهیز از روابط زناشویی را توصیه میکردند؛ امّا این مکتبِ نوظهور از روابط جنسی به عنوان محرکی قوی در تلاش به سوی روشنشدگی یاد میکند، به شرط آن که انجام اعمال زناشویی با آگاهی و وابسته نشدن صورت گیرد نه در شهوت کورکورانه. به این ترتیب، مکتبی نمادین، روحانی و با تشریفات مذهبیِ کاملاً نو پدید آمد که بودائیستها را به داشتن روابط زناشوییِ آگاهانه و فارغ از وابستگی دعوت میکرد؛ چه آنهایی که تشریفات آیین مذهبی را عملاً انجام میدهند و چه آنهایی که از طریق تجسم فکری و به طور معنوی این تشریفات را تمرین میکنند.
تا قبل از مکتب وجرایانا، کسب معنویات فارغ از جنسیت، نه تنها الزامی و مطلوب نبود، که امری مشکلساز نیز تلقی میشد. در این مکتب، زنان و مردان در آغاز راه آرامش و اندیشمندی، به خود هم هویّت مردانه میدهند و هم زنانه، تا به این طریق فارغ از جنسیت، روشنشدگی فطری خود را بالفعل سازند.
این نوع ارزش قایل شدن به خصوصیات زن و همچنین تعیین تعلیمات روحانیِ مشابه در پرورش معنویات زن و مرد، این تصور را ایجاد میکند که وضعیت زنان تحت لوای بودیسم وجرایانا از شأن والایی برخوردار شده است. ممکن است تصور شود امکاناتی که قبلاً فقط در اختیار مردها بوده، با ظهور این مکتب در اختیار زنان نیز قرار گرفته، در جامعۀ مذهبی نیز نقش زنان و مردان برابر شده است. امّا باید بگوییم که وضعیت اجتماعی زنان تحت اصول بودیسم وجرایانا، با آنچه که مظاهر آن نمایش میدهند تطابق کاملی ندارد. البته از بعضی جهات، نگرش عرفی جامعه نسبت به زن ترقی کرده است؛ امّا تأثیر قدمت طولانی مردسالاری در جامعه آن قدر عمیق بوده که مانع تغییر مناسب در وضعیت زنان گردیده است.
بودیسم وجرایانا، نقش نوینی را برای زنان به ارمغان آورد. بسیاری از افراد بلندمرتبه و صاحبنام در بودیسم وجرایانا، با داشتن زندگی کاملاً معنوی، نه طبق اصول رهبانیت زندگی کردهاند، نه همچون یک خانهدار عادی. زندگی این افراد به عنوان سیدّا (کاملشدهها) یا جوکی (فرقهای از مرتاضان هندی) کاملاً با افراد عادی جامعه متفاوت است. آنها در حاشیۀ زندگی اجتماعی جهت رسیدن به دانستگیهای ژرف به خود تعلیم و ریاضت میدهند. بسیاری از تمرینات و تعلیمات معنوی، که معلمان مذهبی برای این افراد تعیین میکردند، با الزامات بودایی کهن در تضاد است. به عنوان مثال در طریقۀ آنها همسر، شریک راه روشنشدگی است و زندگی در کنار همسر جزو اصول تعلیمات معنوی محسوب میشود و زنان نیز به مقام سیدّایی نایل میشوند.
از آنجا که ادبیات بودیسم بیشتر به رهروان مرد نظر داشته، اغلب، نام همسران سیدّاهای مرد در این متون ذکر نشده است. این کمتوجهی به نقش زن، میتواند این تصور را ایجاد کند که همسران سیدّاهای مرد فقط عوامل محض بودهاند که شوهران را در اعمال مذهبی یاری کنند و برای خود نقش مستقلی نداشته باشند. اما احتمالاً این تصور نادرست است؛ زیرا در متونی که شرح حال سیدّاها ذکر شده است، تفاسیر و تعابیری نیز به چشم میخورد که از مقام والای دانستگیِ زوجین حاکی است.
صاحبنامترین سیدّای زن، که احتمالاً تنها زن بسیار مشهور در تاریخ بودیسم به شمار میرود، یشی تسوگیل است. او در قرن هشتم تاریخ بودیسم، در تبّت میزیسته و در انتقال مذهب بودیسم به کشورش سهم بسزایی داشته است. داستان زندگی یشی تسوگیل به عنوان بخشی از ادبیات، نمونۀ جانبخشی است تا اندیشمندان و رهروان سیر درون را برانگیزد که در طریقۀ معنوی خویش بیشتر تلاش کنند؛ نیز بیانگر آن است که یک زن علیرغم موانع بسیار توانسته است به مقام بودایی (روشنشدگی) برسد و بر ادبیات کهنتر بودیسم که چنین مقامی را برای زنان ناممکن میداند، فایق آید.