تعريف فمينيسم
اشاره: امروزه مباحث فمینیسم و احقاق حقوق زنان جسته و گریخته در مجامع دانشگاهی و عمومی (البته در سطحی دیگر) مطرح است.از این جهت به نظر می رسد لازم است تا حدی درباره ی این موضوع اطلاعاتی کسب کنیم تا اگر جایی لازم شد بتوانیم در بحث ها شرکت کنیم و انسان های غافل را از گمراهی نجات دهیم.البته این منجی گری به این معنا نیست که تمام حرفهای فمینیست ها ناحق است، بلکه باید به این نکته اشاره کرد که همانطور که در ادامه ی این مباحث خواهیم گفت فمینیسم صدای دادخواهی بود که از طرف زنان در اثر شرایط نامناسبی که داشتند بلند شد اما این شعار دادخواهی مسیر صحیحی را برای احقاق حقوق انتخاب نکرد.بخش اول که در ادامه می اید مقدماتی ست درباره ی فمینیسم از جمله مختصری درباره ی تاریخ شکل گیری آن و معنای لغوی آن و ...
فمینیسم
فمینیسم را میتوان واکنش زن غربیِ مدرن، در برابر فرهنگ به جای مانده از عصر سنت اروپایی دانست. |
این نهضت، از یک سو ریشه در مفاهیم جدید عصر روشنگری، در حوزۀ فلسفه و علوم اجتماعی، از جمله اومانیسم، سکولاریسم، تساوی، حقوق بشر و آزادیهای اجتماعی دارد که با پیروزی انقلاب فرانسه و تدوین قانون حقوق بشر در این کشور رسمیت یافت، و از سویی، وامدار موج تحولگراییِ اجتماعی و سیاسی، حقوق محوری و فضای باز پس از انقلاب فرانسه و بالاخره از سوی دیگر، از موج صنعتی شدن غرب و شکلگیری طبقهای به نام سرمایهداران و کارفرمایان، متأثر است. از این رو، مطالعه و تحلیل اندیشۀ فمینیستی و سیر تحولات تاریخی آن، بدون توجه به چهار محور ذکر شده، یعنی شناسایی وضعیت زن در غرب سنتی، مبانی اندیشهای غرب جدید، اندیشۀ سیاسی اجتماعی نوین غرب، و تحولات نظام سرمایهداری، قرین صحت و صواب نیست.
واژهشناسی فمینیسم
فمینیسم را گاه به جنبشهای سازمان یافته برای احقاق حقوق زنان و گاه به نظریهای که به برابری زن و مرد از جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است، معنا کردهاند. |
این واژه، با اندکی تغییر در تلفظ، در زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی به یک معنا به کار میرود و از ریشۀFeminine که معادل Feminin در فرانسوی و آلمانی میباشد، اخذ شده است. کلمۀFeminin به معنای زن یا جنس مؤنث است که خود از ریشۀ لاتینیFemina گرفته شده است.
از قرار معلوم، واژۀ «فمینیست» نخستین بار در 1871 در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح گونهای وقفه در رشد اندامها و خصایص جنسی بیماران مردی، که تصور میشده است از خصوصیات زنانه یافتن تن خود رنج میبرند، نوشته شده است. یک سال بعد یک نویسندۀ ضد فمینیست فرانسوی، این واژه را برای اشاره به زنانی که مردانه رفتار میکنند به کار برد. گرچه در فرهنگ پزشکی، معنای فمینیسم، خصوصیات زنانه یافتن مردان بود، در اصطلاح سیاسی این واژه، ابتدا برای توضیح خصوصیات مردانه یافتن زنان به کار رفت. استفاده از این واژه تا دهۀ شصت و هفتاد میلادی، برای اشاره به تشکلهای زنان مرسوم نبود و کاربردی محدود در ارتباط با مسائل خاص و گروههایی خاص داشت. صرفاً در همین اواخر است که استفاده از این واژه، برای تمامی گروههای مرتبط با مسأله حقوق زنان، متداول و فراگیر شده است.
در زبان فارسی، معادلهایی چون «زنگرایی»، «زنوری»، «زنانهنگری» و «آزادیخواهی زنان» برای این واژه پیشنهاد شده است که البته نمیتوان نارسایی برخی واژهها را در بیان حقیقت فمینیسم نادیده گرفت.
شاید بتوان با نگاهی به سیر تاریخی فمینیسم تا حدودی وجه اختلاف در تفسیر این واژه را دریافت. فمینیسم ابتدا جنبش اجتماعی زنان فرانسه و دیگر کشورهای مغربزمین در برابر نابرابریهای حقوقی، اقتصادی و سیاسی، و اعتراض به عدم تعادل در اصلاحات نوین بود. اصلاحات قانونی از دهۀ 1890 حق رأی همگانی مردان را به رسمیت شناخت و همین مسأله، تبعیض میان زن و مرد را بیش از گذشته، آشکار کرد. از این رو، توجه به اصلاحات حقوقی و سیاسی، نقطۀ بارز موج اول فمینیسم است و بر همین اساس میتوان آن را نهضت دفاع از حقوق زنان دانست.
فمینیسم موج دوم که از دهۀ 1960 و با طرح افکار ایدئولوژیک در تحلیل علل فرودستی زنان و ترسیم آرمان فمینیستی آغاز شد، در دهۀ هفتاد به طرح مباحث زنانه در علوم انسانی پرداخت و در دهۀ هشتاد، نگاه خود را به معرفتشناسی فمینیستی معطوف کرد و به نقد کلی فلسفه، معرفتشناسی و تولید دانش پرداخت. بر این اساس، موج دوم، مبتنی بر نظریهپردازیهای مشخص علمی شکل گرفت.
بنابراین، میتوان گفت آنان که جنبش اجتماعی زنان را معادل فمینیسم دانستهاند به جنبههای ایدئولوژیک آن (فمینیسم موج دوم) توجه چندانی نداشتهاند.