به دخت

 




همه محدثه های سرزمینم...

همه محدثه های سرزمینم.

سکانس اول:

عجله  داشتیم …میخواستیم بریم بیرون.

دیدم داره پیرهنش  رو از پا می کنه تنش! مثل یه دامن!

بهش گفتم:محدثه!چرا اینطور لباس می پوشی!؟خب الان یقه پیرهنت گشاد میشه!

با همون لهجه شیرین و کودکانش گفت:می خوام مدل موهام بهم نخوره!

دیدم موهای خرمایی لختش رو کج ریخته تو صورتش!بهش گفتم:خب اشکال نداره.بهم بخوره دوباره شونشون می کنی!

گفت:نه!خراب میشه.مدل کره ای زدم!مثل جومونگ!!!

سکانس دوم:

نشسته بودیم رو صندلی منتظر اتوبوس…عصر جمعه ای مغازه ها بسته بودن،گریه می کرد می گفت بستنی میخوام!

بهش گفتم:اگر سر راه مغازه ها باز بود چشم واست میخرم…گریه اش بند اومده بود و این طرف و اون طرف نگاه می کرد تا مغازه باز پیدا کنه…خواستم حواسش رو پرت کنم ازش پرسیدم:محدثه خانووم ما چند سالشه!؟

۶ تا از انگشتای کوچولو دستش رو نشون داد و گفت:من اینقدرم!تو چقدری!؟

منم دوبار دستام رو باز و بسته کردم و با همون لهجه بچگونه مثل خودش گفتم:منم اینقدرم! محدثه جان دوست داری قد من بزرگ شی!؟

گفت:آره دوست دارم بزرگ شم تا آرایش کنم !!!

با چشمای گرد نگاهش کردم و گفتم:مگه من که الان بزرگم و اینقدرم ، آرایش کردم!؟بعد دستش رو گرفتم و کشیدم پشت چشمام و روی صورتم و نشونش دادم:ببین دستت رنگی نشده!پس من…

با چشمای قشنگ و معصومش نگاه دستش کرد و گفت:خاله آره.دختر بدا آرایش میکنن!

محدثه جان دوست داری بزرگ شدی مثل من چادر به این گشنگی سرت کنی!؟روسری گشنگ بپوشی و موهای گشنگت رو خورشید خانومم نگاه نکنه!؟

گوشه چادرم رو گرفته بود:آره دوست دارم.تازه چادرتم تازست( منظورش نرم و لطیف بود!)اما دخترا موهاشون بیرون هست.تو موهات بیرون نیست!منم دوست دارم مث تو بشم…گیره روسری بزنم به روسریم …

 

 

چند روز پیش روز جهانی کودک بود و چند روز پیشترش ،چند روزم را با اباالفضل و نادیا و ستایش و محدثه و فاطمه  گذراندم…دوران کودکی را می گذرانند و من در بینشان لبخندهای از ته دل و قهرهای زودگذر و دعواهای چند دقیقه ای و بازی های بی آلایش را دیدم …دیدم که چقدر دلم هوای دوران کودکی را می کند.انگار عادتمان شده تا کودکیم دوست داریم بزرگ شویم و تا بزرگیم دوست داریم کودک باشیم…انسان هم موجود عجیبیست ها!به هیچ چیز قانع نیست!

دیدم با همه کودکیشان چشمان تیزی دارند که به اعمال ما بزرگترها چشم دوخته اند و یکایک به ذهن میسپارند و الگو برداری می کنند…ستایش ۷ ساله  کفش های پاشنه بلندی را می پوشد،با ناز راه میرود و ادای فلان بازیگر فلان شبکه فلان تی وی ماهواره را در می آورد‍!اباالفضل ۶ ساله اکثر حرکات کشتی کج فلان کشتی کج کار خشن ماهواره را روی برادرش اجرا می کند!نادیا ۶ ساله با لحن کودکانه وقتی مادرش دفتر مشق هایش را به من خاله نشان میدهد، می گوید:تو من رو درک نکردی!من اعصاب ندارم! همه اینها را دیدم و می بینم.خیلی سخت نیست.کمی به کودکان اطرافمان ،به دنیایشان، به نگاه هایشان، نگاهی بیندازیم!بیندیشیم…با تک تک خودم و خودم ها هستم ،بیندیشیم !قرار است هرکدام از ما پدر و مادر های آینده باشیم…

بیندیشیم چه شد که قهرمانان کودکی من و برادرم زورو بود و آن نقاب مشکی اش، ،جودی ابوت بود و بابای لنگ درازش، آنشرلی بود و موهای قرمزش،کایکو بود و دستمال قدرتش ،سیندرلا،جولز وجولی،رابین هود، سوبا و کاکرو هم بودند…همه بودند  اما برای من و برادر دهه ۷۰ ام نه همت بود نه باکری و نه خرازی و نه کاوه و نه چمران و نه برونسی و نه بابایی و نه هیچ کس دیگر…نه روی جلد کیفمان نه روی دفتر مشق هایمان نه در کارتون هایمان نه هیچ جای دیگر…برای خواهر ۹سال کوچکترم هم نبود…انگار برای محدثه ها و نادیا ها و اباالفضل ها و بچه های این دوره مان هم جز مرد عنکبوتی ها  و باربی ها  و بن تن ها  و جومونگ ها  و غیره هم نیست …اما عوضش ماهواره هست،تلویزیون هست،موبایل هست،اینترنت هست…

اصلا همین ماس ماسک موبایل!چه دردسر هایی که نمی کشند و نمی کشیم از همین همراه پردردسر…از ده دوازده سالگی دست کودکانمان می دهیم  و قبل از آن فرهنگ استفاده از آن را به فکرشان نمی دهیم!

اصلا همین عجوزه هزار داماد و هزار رنگ لعاب ماهواره با آن دیش مدور زنگیش!چه اعجوبه ایست که از کودک چند ساله تا بزرگ سن داری را جذب خودش می کند!نه میخکوبش می کند!اصلا معتادش می کند و بعد ترکش سخت می شود!فکرها را تصاحب می کند و بعد از مدتی میبینی همرنگ و همبو و همفکرشان شدی و خبر نداری!ذهنت، روحت، اعمال و رفتارت تحت کنترلشان شده!اینجا دیگر فرهنگی ندارد که تو قبل از اینکه وارد خانه ات کنی بخواهی آن را بیاموزی یا به اعضای خانواده ات آموش دهی!شبکه هایش را هم یک در میان که ببندی تهش تو می مانی و  فیلم های به اصطلاح خانوادگی (!) که بر پایه خیانت،شهوت،خشونت ،بی بند و باری جنسی،ترویج و عادی سازی سقط جنین و طلاق،بی عفتی و بی حیایی،بی غیرتی،مد گرایی،تنوع طلبی،زیاده خواهی،دفاع از حقوق زنان که به دید خودشان ضایع شده،نمایش چهره مردهای خشک مذهبی که کتک کاری می کنند. بداخلاق هستند و ریاکار و در پنهان گنهکار!

اصلا اینها به کنار! با ۵۹ دقیقه پیام بازرگانی که وسط ۲۰ دقیقه فیلم پخش می کنند و برای هر چیز با ربط و بی ربطی از زنان استفاده ابزاری می کنند چه می  کنی!؟اصلا تحلیل ها و خبرهای دروغ سیاسی و بدبینی و شبهه پراکنی و غیره را هم که بگذاری کنار، با کارتون هایی که برای کودکانت ساخته اند و همه اش رابطه آزاد دو جنس مخالف و عریانی زنان  و غیره را نمایش میدهند و تهش تو می مانی و  بلوغ زودرس کودکانت، چه می کنی!؟حال تو  بگو نه ما اهلش نیستیم!شبکه های بدش(!) را می بندیم!فرهنگ استفاده ازش را می دانیم!اما نمیدانی ته راهی که خطاست نمیشود به راستی رسید!

جنگ است و ما مدت هاست که صدای تیر و ترکشش را می شنویم. دارند خودی ها را می زنند!به کودک ۵-۶ ساله ما هم رحم نمی کنند چه برسد به نوجوانان و جوانان ما…اصلا هدفشان همین کودکان امروز ما و پدر و مادر های فرداهای ماست!قبل از اینکه الگو سازی کنند قبل از اینکه رفتار و گفتار و افکار کودکان سرزمین ما را شکل دهند باید دفاع کرد!نه اصلا برای حمله، اسلام حرف و برنامه دارد.باید حمله کرد!اما با چه!؟با رسانه !؟با تولید محتوای خوب!؟با جنبش نرم افزاری!؟با… نگرانم…نگران همه محدثه های سرزمینم…و این نگرانی را باید پدر و مادر و بزرگتر های محدثه ها ،معلم های محدثه ها،مسئولین فرهنگی سرزمین محدثه ها پاسخگو باشند…

آیا سربازان خمینی کبیر هنوز هم در گهواره ها هستند!؟

 

منبع:جلباب

 

1392/8/4




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی محدثه های سرزمینم،بانونت ,


نام شما : ایمیل دوست شما :