به دخت

 




قوانین معرفی خدا به کودکان

برای آموزش هر موضوع، فراهم کردن زمینه‌هایی ویژه برای فهم بهتر و همراهی بیشتر یادگیرنده ضروری است. در آموزش مفهوم خداوند نیز، وجود این زمینه لازم است. پدر و مادری که می‌خواهند دربارۀ خداوند با کودک خود سخن بگویند، باید این قانون‌ها را بشناسند و به آن‌ها جدی‌تر توجه کنند تا از این گفت‌وگو نتایج بهتری به دست آورند.

يك. تکیه بر تمایلات فطری کودک

همۀ کودکان بر پایۀ فطرت خویش، دین را می‌پذیرند و از همان خردسالی، به قدرت و نیرویی والا که می‌تواند نیازهای آنان را برطرف سازد، توجه دارند. بنابراین یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌هایی که می‌تواند در آموزش معارف دینی به ما کمک کند، تمایلات فطری کودک است. زیربنای بسیاری از رفتارهای آدمی عناصری است که انسان، سایه‌های آن را با خود به دنیا می‌آورد. در فرهنگ اسلام، کودک باور به دین و مسائل اساسی آن، همچون اعتقاد به خداوند را با خود به دنیا می‌آورد، و آیۀ سی سورۀ روم به همین نکته اشاره می‌کند.

علاقۀ کودک به دین و خدا آموختنی نیست. این علاقه در درون کودک می‌جوشد و در سال‌های پس از بلوغ شکوفا می‌شود. در حقیقت، ما در آموزش‌های خویش تنها وظیفۀ حفظ، حراست و تقویت این تمایلات را بر دوش داریم و در پی پرورش درست آنهاییم. لازم نیست که کودک را به پذیرش خدا وادار کنیم، بلکه باید باور فطری به خدا را در او حفظ و شکوفا کنیم. برای دست یافتن به این هدف، باید با برشمردن آثار رحمت الهی و نعمت‌های خداوندی و آکنده ساختن قلب و اندیشۀ کودک از آنها، وجود او را از عشق به پروردگار سرشار کنیم. امام سجاد (ع) در این زمینه فرموده‌اند: «خداوند به حضرت موسی (ع) وحی کرد: مردم را به من علاقه‌مند کن و آنان را نیز نزد من محبوب ساز.» موسی پرسید: «چگونه؟» وحی آمد: «نعمت‌های مرا برای آنان بازگوی؛ آنان خود عاشق من خواهند شد.»

 

دو.توجه به فضای روان‌شناختی مخاطب

یکی از مهم‌ترین نکته‌ها در آموزش مفهوم خدا به کودکان، توجه به برداشت آنان از این مفهوم است. در این باره، دانستن چند نکته ضروری است:

يك.باور داشته باشید که فرزند شما خلاقیت فوق‌العاده‌ای برای یادگیری دارد. گاه قدرت یادگیری و سرعت انتقال مطالب در خردسالان و کودکان به اندازه‌ای بالا است که پدر و مادر را شگفت‌زده می‌کند.

دو.کودکان در چهار تا پنج سالگی از راه نماد فکر می‌کنند. این کودکان احساس ترس و اضطراب خود را به شکل هیولا یا غول و چیزهای خوب را به صورت فرشته یا موجودات دوست‌داشتنی به تصویر می‌کشند.

در این سال‌ها باید برای انتقال مفاهیم خیر و شر به فرزندان، از الگوهایی مشابه نمادهای یاد شده استفاده کرد. به کارگیری تجسم موجودات خارجی که نشانِ احساس‌های خوب و بد درونی انسان‌اند، این مفاهیم را برای آنان باورپذیر می‌کند.


سه.تصویر کودکان از خوبی و بدی، می‌تواند بر ایمان آنان تأثیر بگذارد. کودکان رفته رفته با احساس‌هایی چون مرگ، گناه و خشونت آشنا می‌شوند. از سوی دیگر، احساس‌هایی چون امید، اعتماد و شوق را نیز تجربه می‌کنند. متأسفانه بسیاری از لوازم در دسترس کودکان چون بازی‌های رایانه‌ای، برنامه‌های تلویزیونی، اسباب‌بازی‌ها و ... خوبی و بدی را به گونه‌ای معرفی می‌کنند که با ایمان و اخلاق پیوندی ندارد. خشونت و قتل سرگرمی و بازی‌ای بیش نیست و کسی که در بازی رایانه‌ای هدف حمله قرار می‌گیرد، دردی احساس نمی‌کند. پیروزی تنها هدف بازی است و هیچ‌گونه حسابرسی و پاسخ‌گویی وجود ندارد.

چهار.تقلید نخستین گام در یادگیری کودکان است. کودکان در مراحل آغازین زندگی خویش، چیزهای خیره‌کننده‌ای را می‌آموزند؛ حرف زدن، راه رفتن، دویدن، پریدن، پوشیدن کفش و لباس، غذا خوردن با قاشق و چنگال و ... . نکتۀ مهم آن که، همۀ این رفتارها را از راه تقلید می‌آموزند. چشم و گوش بچه‌ها مشتاقانه در پی جذب همۀ چیزهایی است که اطراف آنان می‌گذرد. کودکان ایمان را نیز با همین روش می‌آموزند. کودک خردسال، با دیدن پدر و مادرش می‌آموزد که چگونه دعا کند؛ چگونه به قرآن و اماکن مذهبی احترام بگذارد؛ چگونه امیدوار باشد و چگونه به آنچه حقیقت دارد یا زیبا و خوب است، عشق بورزد.

 

سه. استفاده از موقعیتهای گوناگون

لازم است برای آموزش موفق‌تر مفاهیم دینی، از موقعیت‌های گوناگون و روش‌های متنوعی بهره برد. در برخی موقعیت‌ها، کودکان آمادگی بیشتری برای درک حضور خداوند و ارتباط با او را نشان می‌دهند. در چنین موقعیت‌هایی، والدین هوشمند بیشترین بهره را برده، اطلاعات موردنیاز کودکشان را افزایش می‌دهند؛ او را با خداوند مأنوس می‌کنند و مسیر خدایی شدن کودک را هموارتر می‌سازند. از جمله موقعیت‌هایی که پیام برخورداری از نعمت‌های خداوند در آنها موج می‌زند می‌توان به این موارد اشاره کرد: شب‌های قدر، مراسم دعا و نیایش، آغاز سال تحصیلی، جشن تولدها، زمانی که کودک هدیه‌ای دریافت می‌کند، زمان حضور در مکان‌هایی چون مساجد، در سفرهای زیارتی، سکونت در منزلی نو، هنگام خرید وسیلۀ نقلیه جدید. در این موقعیت‌ها که کودک خود را برای شکرگزاری از خداوند و حمایت‌جویی از ذات مقدس او آماده می‌کند، بهترین فرصت انتقال و تبیین است.

 

چهار. رعایت اصل تدریج

والدین نباید انتظار داشته باشند که فرزندشان در مدت کوتاهی، همۀ مسائل توحیدی و ویژگی‌های خداوند را شناخته، در پی آن، همۀ آیین‌های دینی را اجرا کند. این پندار و انتظار، بسیار خطرناک و آسیب‌زا است.

لازم است پدر و مادر از همان روزهای نخست، رفته رفته زمینه را در کودک فراهم کرده، اطلاعاتی را به فراخور درک و نیاز او دربارۀ خدا و برنامه زندگی‌اش، یعنی دین ارائه کنند.


رعایت این اصل، در آموزه‌های دینی ما به خوبی دیده می‌شود. برای نمونه، امام صادق (عليه السلام) می‌فرمایند: به کودک سه ساله کلمۀ «لا اله الا الله» را بیاموزید. سپس او را رها کنید تا به سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. آن‌گاه «محمد رسول الله» را یادش بدهید. سپس تا چهار سالگی رهایش کنید و در چهار سالگی صلوات بر محمد (صل اله وعليه وآله) را به او بیاموزید.

این داستان نیز عبرت‌آموز است: روزی از «سهل شوشتری» که از عارفان بزرگ و اهل کرامات بود، پرسیدند: «چگونه به این مقام رسیدی؟» گفت:

در کودکی نزد دایی‌ام زندگی می‌کردم. وقتی هفت ساله بودم، نیمه شبی از خواب برخاستم. دایی‌ام را دیدم که رو به قبله نشسته؛ عبایی بر دوش کشیده و به نماز خواندن سرگرم است. از حالت او خوشم آمد. کنارش نشستم تا نمازش پایان یافت. آن‌گاه از من پرسید: «چرا نشسته‌ای؟ برو بخواب!»

گفتم: «از کار شما خوشم آمده و می‌خواهم کنار شما بنشینم.» گفت: «نه، برو بخواب!» و من به اصرار او رفتم و خوابیدم.

شب بعد نیز از خواب بیدار شدم. باز همان صحنه تکرار شد و من کنار دایی‌ام نشستم. این بار به او گفتم: «دوست دارم هر چه شما می‌گویید من نیز تکرار کنم.» دایی مرا رو به قبله نشانید و گفت: «یک بار بگو: «یا حاضر و یا ناظر». من نیز تکرار کردم. سپس دایی گفت: «برای امشب کافی است. اکنون برو بخواب.» این کار چند شب تکرار شد و هر شب عبارتی را که از دایی‌ام می‌آموختم چند بار تکرار می‌کردم. کم‌کم وضو گرفتن را نیز آموختم و پس از آن که وضو می‌گرفتم، هفت بار می‌گفتم: «یا حاضر و یا ناظر». سرانجام من بدون این که نزد دایی‌ام بروم، خودم پیش از اذان صبح بیدار می‌شدم و پس از نماز تسبیح به دست گرفته، و پیوسته تکرار می‌کردم: «یا حاضر و یا ناظر» و از این کار لذتی روحانی می‌بردم؛ تا این که رفته رفته در سلوک معنوی خویش پیشرفت کرده، به این مقام و مرتبه رسیدم.

 

پنج. پیوند خداشناسی با مسائل روزمرۀ کودک

اگر اطلاعات دینی، به ویژه در زمینۀ خداشناسی با مسائل روزمرۀ کودک پیوند یابد، تأثیری شگرف در ارتباط کودکان با این مفاهیم رخ می‌دهد. وقتی به کودک خود می‌گویید غذایی که می‌خورد، هدیه‌ای از سوی خداست، بهتر توانسته‌اید او را با پروردگارش آشنا سازید. در قرآن کریم نیز حضرت ابراهیم (ع) خداوند را معرفی می‌کند و او را با نیازهای مخاطبان پیوند می‌زند: «آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم می‌کند؛ و آن کس که به من خوراک می‌دهد و سیرابم می‌کند، و چون بیمار شوم مرا درمان می‌بخشد؛ و آن کس که مرا می‌میراند و سپس زنده‌ام می‌کند؛ و آن کس که امید دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشاید.»

بهره‌گیری از این شیوه سبب می‌شود کودک با خدایی آشنا شود که آفرینندۀ جهان و حامی بی‌پناهان است؛ از راه الهام با بندگانش سخن می‌گوید؛ راهنمایانی برای اصلاح امور انسان‌ها فرستاده و فرجام و پایانی را برای زندگی انسان در نظر گرفته است. خداوندی که به فراسوی مرزهای فرهنگی، طبقات اجتماعی، جنسیت و نژاد می‌نگرد.

تصویر کردن چنین خدایی برای کودکان، بر اخلاق و رفتار آنان تأثیر عمیقی خواهد گذاشت.


 

شش. تأخیر در آموزش‌های جدی تا شکل‌گیری مقدمات ذهنی

کودک در مرحلۀ بلوغ و دورۀ راهنمایی، رفته رفته از تفکر عینی به سوی تفکر انتزاعی حرکت می‌کند. نوجوان در توجیه مسائل، از خیال‌پردازی‌های کودکانه دور می‌شود و به وادی استقرا و قیاس‌های منطقی گام می‌نهد. دربارۀ علت پدیده‌ها فرضیه می‌سازد و گاه آنها را می‌آزماید. این فرضیه‌ها نخست با عناصر مادی محدود می‌شود، اما رفته رفته عناصر کنار گذاشته می‌شود و تفکر، شکل نمادین، سمبلیک و انتزاعی می‌گیرد. پس فرضیه‌هایی خارج از حوزۀ تجارب خود وضع می‌کند و با استفاده از دلایل، آنها را رد می‌کند یا می‌پذیرد. در نتیجه،

نوجوان خدا را به گونه‌ای سمبلیک و جزو مجردات می‌داند که طبیعتی غیرمادی و روحانی دارد.

 گاهی میان نوجوانان هنوز حالت انسان‌پنداری خداوند دیده می‌شود که شاید بتوان آن را به سبب پایین بودن درجۀ هوشی یا بی‌علاقگی آنان به مسائل دینی دانست.

این مطالب علمی از آن روی بیان شد که بدانیم تحول مفهوم خدا با رشد شناختی کودک همگام است و هر دوره، ویژگی‌هایی انحصاری دارد. بنابراین بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دورۀ تفکر صوری (حوالی بلوغ) به تأخیر افتد. انتظار می‌رود در این مرحله نوجوان، به دلیل افزایش توان‌مندی‌های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از سر تفکر، تدبر و تأمل بپذیرد و تا پایان عمر از آنها نگاهداری کند.

 

هفت.شرح ماهیت ایمان برای کودکان

يك. به فرزندتان یادآوری کنید که چه چیزهای دیگری در زندگی ما وجود دارد که آنها را به طور ایمانی پذیرفته‌ایم. به ویژه مواردی را برشمارید که او، خود تجربه کرده است. برای مثال:

تو ایمان داری وقتی که راه می‌روی، از زمین جدا نخواهی شد؛

تو ایمان داری که دارو موجب درمان بیماری می‌شود؛ هرچند از سازوکار درمانی آن آگاهی نداری؛

به دلیل اعتمادی که به پدر و مادرت داری از آنان فرمانبرداری می‌کنی؛ هرچند گاهی ممکن است دلیلی برای این کارت نداشته باشی.

خیلی از چیزها دیدنی نیستند؛ مثل بوی خوش گل، اکسیژن، امواج تلویزیون، عقل و هوش و ...، اما وجود دارند. خدا هم از آفریده‌ها و آثارش شناخته می‌شود. چشم ما فقط جسم‌ها را می‌بیند. خدا جسم نیست تا چشم ما او را ببیند. چشم‌ها نمی‌توانند او را ببینند. تو می‌توانی خدا را در عمق دلت احساس کنی.

دو. برای فرزندتان داستانی دربارۀ ایمان بگویید. داستان انسان‌هایی که با تکیه بر ایمانشان کارهای بزرگ و درخشانی کرده‌اند.

سه.شما می‌توانید برای فرزندتان مثال‌هایی بزنید که محدودیت درک انسان و رازآلود بودن ذات خداوند را نشان می‌دهد؛ مانند: هنگامی که در حال خواب دیدن هستیم، خودمان نمی‌دانیم که خواب می‌بینیم، ولی زمان بیداری متوجه می‌شویم که خواب دیده‌ایم. ما حتی می‌توانیم خواب ببینیم که از خواب بیدار شده‌ایم، یا خواب ببینیم که در حال خواب دیدن هستیم. تنها کسی که به راستی بیدار و هوشیار است، می‌داند که همۀ زندگی ما و دانسته‌های ظاهری ما، چیزی جز خواب و رؤیا نیست.

باماهمراه باشيد در ادامه راه كارهاي معرفي خدا به كودكان رو براتون مياريم

 



نظرات ارسال شده
مرضیه 20ساله
سه شنبه 23 مهر 1392


سلام امروز قراره مواظب بچهای کوچیک باشم تو دعای عرفه .مطالبتون خیلی کمکم کرد امیوارم درست بکار بگیرمشون تو ارتباط با بچها


0
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی معرفی خدابه کودکان،آموزش ,


نام شما : ایمیل دوست شما :