هفته‌ها از عقد آسماني تو با علي عليه السلام مي‌گذرد. اما علي عليه السلام از اين که تو را براي خانه بردن از پيامبر صلي الله عليه و آله مطالبه کند، شرم دارد. از اين سو، پدر شأن تو را عالي مي‌داند که قبل از درخواست همسرت، تو را به خانه او بفرستد. روزها با همين سکوت زيبا مي‌گذرد.

عده‌اي نزد رسول خدا آمده و قرار عروسي را مطرح مي‌کنند. پيامبر صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «پس چرا علي عليه السلام خود اين مطلب را با من در ميان نمي‌گذارد؟!» جواب مي‌دهند:‌ »زيرا از شما خجالت مي‌کشد!» پيامبر صلي الله عليه و آله با تبسم سري تکان مي‌دهد و مي‌فرمايد:‌ »پس به سراغ علي عليه السلام برويد و او را پيش من بياوريد!»

علي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمده رسول‌خدا مي‌پرسند: «آيا دوست داري که همسر خود را خانه‌ات ببري؟!» علي عليه السلام سراپا شرم و حيا سر به زير مي‌اندازد و مي‌فرمايد: «آري!»

لبخندي قدسي بر گونه‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله مي‌نشيند. آن‌گاه مي‌فرمايد: «پس امشب يا فردا شب بيا، و همسر خود را ببر. منزلي آماده کن و فاطمه را در آن سکني ده!»

علي عليه السلام با اميدي وسيع از جا بر مي‌خيزد و به سوي جستن خانه‌اي حرکت مي‌کند. پيامبر صلي الله عليه و آله با نگاهي پدرانه او را بدرقه مي‌کند.

اقتباس از نشاني خانه باران، محبوبه زارع- جلوه هاي رفتاري حضرت زهرا(س)، عذرا انصاري، انتشارات بوستان كتاب 

ارسال نظر :نام : اي ميل : سایت : نظر شما : کد امنیتی