به دخت

 




یوکابد

یوکابد مادر موسی کلیم الله (عليه السلام): او از بانوان نمونه قرآن است. در دامن این بانوی بزرگوار، باید فرزندی تربیت شود که بساط جور و ستم جبار زمان، یعنی فرعون را برچیند و قومی مستضعف، یعنی بنی‌اسرائیل را نجات دهد.

 

او در دوران بارداری و پس از وضع حمل با مشکلات بزرگی روبه‌رو بود. فرعون، به وسیله کاهنان زمان خود و چه بسا از طریق اخبار انبیای پیشین اطلاع یافته است که در میان بنی‌اسرائیل کودکی قدم به عرصۀ وجود می‌نهد که بساط تفرعن او را برمی‌چیند. از این رو با کمال بی‌شرمی نوزادان پسر بنی‌اسرائیل را می‌کشد و نوزادان دختر را رها می‌کند. او تلاش می‌کرد که حتی‌الامکان از انعقاد نطفه موسی جلوگیری کند.

به گفته مولوی:

حمله بردی سوی دربندان غیب تا نیایند این طرف مردان غیب

امّا آنچه خداوند اراده داشت، تحقق پیدا کرد و بیچارگی و درماندگی فرعون و همه مستکبرانی که با سنّت‌های الهی در ستیزند، برملا شد.

چنان که باز هم مولوی می‌گوید:

چون زن عمران به عمران درخزید تا که شد استارۀ موسی پدید

بر فلک پیدا شد آن استاره‌اش       کوری فرعون و مکر و چاره‌اش

از همان روزی که این کودک در رحم مادر بود، عنایت غیبی شامل حال او و مادرش بود. حتی گفته‌اند که: آثار حمل در دوران بارداری در او ظاهر نبود. اما با تولد طفل، کار مادر دشوارتر شد. زیرا جاسوسان دربار فرعونی مرتباً او را زیرنظر داشتند و بنابراین، شیر دادن و حضانت طفل، برای این مادر قهرمان، کار بسیار دشواری بود. اینجا است که قدرت غیبی به مدد او می‌آید و او را راهنمایی می‌کند که چه کند.

قرآن کریم در این باره می‌گوید:

«وَ أَوْحَيْنَا إِلَى‏ أُمِّ مُوسَى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لاَ تَخَافِي وَ لاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (القصص / 7)

 

ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر او بیمناک شدی، به دریایش بینداز و بیمناک و اندوهگین نباش. زیرا ما او را به تو بازمی‌گردانیم و از رسولانش قرار می‌دهیم.

در جای دیگر نیز می‌گوید:

«وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى * إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى‏ أُمِّكَ مَا يُوحَى * أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ اَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلَى‏ عَيْنِي» (طه / 37 تا 39)

 

و بار دیگر نیز بر تو منّت نهادیم، در آن هنگام که به مادرت وحی کردیم که او را در صندوق بگذار و به دریا بیفکن. تا دریا او را به ساحل افکند و دشمن من و او، وی را برگیرد و بر تو محبتی افکندم که فرعون و زنش تو را دوست دارند و زیرنظر خودم تربیت شوی.

 

مادر موسی به قوت ایمان و با اطمینان به دستور خداوند متعال، صندوقی تهیه کرد و موسی را در آن گذارد و به دریا افکند.

 

این مادر دلسوخته، صندوق را قیراندود کرده و با پیش‌بینی‌های لازم، طفل را در آن جای داده و از اسباب و وسایل مادی، حتی الامکان کمک گرفته بود. اما جز امداد غیبی هیچ قدرتی ممکن نیست جان طفل را از مرگ حتمی نجات دهد.

لحظه حساسی که مادر می‌بیند صندوق به کام رود نیل فرو می‌رود، قلبش به طپش و اضطراب می‌افتد، اما با عنایت به الهاماتی که از غیب به او می‌رسید- همان که قرآن از آن، تعبیر به وحی می‌کند- آرامش می‌یابد.

در اینجا شاید بتوان گفت: پروین اعتصامی که زنی شاعره و ادیب است، بهتر از هر کسی توانسته، صحنه را به رشته نظم بکشد و روحیه آن مادر را در قالب شعر تجسم بخشد. او چنین می‌گوید:

 

مادر موسی چو موسی را به نیل      برفکند از گفتۀ رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه       گفت کای فرزند خُرد بی گناه

گر فراموشت کند لطف خدای           چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت به یاد                   آب خاکت را دهد ناگه به باد

وحی آمد کاین چه فکر باطل است     رهرو ما اینک اندر منزل است

پردۀ شک را برانداز از میان                تا ببینی سود کردی را زیان

ما گرفتیم آنچه را انداختی                دست حق را دیدی و نشناختی

در تو تنها عشق و مهر مادری است        شیوه ما عدل و بنده‌پروری است

نیست بازی کار حق خود را مباز          آنچه بردیم از تو باز آریم باز

سطح آب از گاهوارش خوش‌تر است      دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

رودها از خود نه طغیان می‌کنند     آنچه می‌گوییم ما آن می‌کنند

ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم      ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم

نسبت نسیان به ذات حق مده         بار کفر است این به دوش خود منه

به که برگردی به ما بسپاریش            کی تو از ما دوست‌تر می‌داریش

نقش هستی نقشی از ایوان ما است         خاک و باد و آب سرگردان ما است

قطره‌ای کز جویباری می‌رود          از پی انجام کاری می‌رود

ما بسی گم گشته بار آورده‌ایم           ما بسی بی‌توشه را پرورده‌ایم

میهمان ماست هر کس بینوا است      آشنا با ما است چون بی‌آشناست

ما بخوانیم ار چه ما را رد کنند             عیب‌پوشی‌ها کنیم ار بد کنند

سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت         ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت

مادر، در انتظار تحقق وعده الهی و با آرامش خاطر، به خانه بازمی‌گردد. سه روز بعد، طفل در آغوش مادر بود.

 

امواج دریا صندوق خالی کودک معصوم یوکابد را به خانه فرعون می‌برد. قرآن کریم در این باره می‌گوید:

«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ» (القصص / 8)

 

خاندان فرعون، کودک را از آب گرفتند (تا او را بپرورانند و بزرگ کنند) آنها را دشمن و مایه غم و اندوهشان گردد و فرعون و هامان و سپاهیانشان خطاکار بودند.

زن فرعون از فرعون خواسته بود که دستور دهد کنار رود نیل برایش خیمه بزنند، تا از هوای لطیف بهاری متمتع شود. لحظه‌ای که امواج دریا صندوق حامل موسی را به آنجا رسانید، هر دوی آنها در خیمه بودند و توجهشان جلب شد.

فرعون به کنیزان و نوکران دستور داد که صندوق را از آب بگیرند و سر آن را بگشایند. با گشودن در صندوق، چشم‌ها به نوزاد زیبایی خیره شد که در درون صندوق به آرامی خفته و چشم امیدش به لطف پروردگار بود.

مهر کودک در دل همسر فرعون- که فرزندش نداشت- جای گرفت و فرعون نیز تسلیم عواطف همسرش شد. زیرا او به فرعون چنین گفت:

«قُرَّۀُ عَيْنٍ لِّي وَ لَكَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَى‏ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ» (القصص / 9)

 

این کودک نور چشم من و تو است. او را نکشید. شاید ما را سود دهد و یا به فرزندیش بگیریم و آنها آگاهی نداشتند.

 

آنها چه می‌دانستند که آیه این طفل چیست و آیا واقعاً به زندگی آنها سروسامان می‌بخشد یا این که کاخ فرعون و فرعونیان را ویران می‌سازد؟!

در حدیثی آمده است که فرعون به همسرش گفت: نور چشم تو است و مرا به او نیازی نیست. امّا اگر فرعون موسی را به نور چشمی قبول می‌کرد، همچون همسرش آسیه به دعوت موسی هدایت می‌شد.

به هر حال، فرعون و آسیه تصمیم گرفتند که موسی را به دایه شیردهی بسپارند که او را زیرنظر ایشان شیر دهد و بپروراند. امّا تقدیر الهی چنین بود که موسی جز از پستان مادر خود شیر ننوشد و به همین جهت است که قرآن مجید می‌گوید:

«وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ» (القصص / 12)

زنان شیرده را بر او حرام کردیم.

 

فرعون و آسیه، از این که نوزاد شیر هیچ زنی نمی‌نوشد، حیران و پریشان بودند. در این موقع، خواهر موسی خود را به آنجا رسانید و به آنها گفت: من زنی شایسته سراغ دارم که آماده شیر دادن و تربیت این نوزاد است. امّا همین که فهمیدند او از بنی‌اسرائیل است، دست رد بر سینه‌اش زدند. لکن زنان حاضر پیشنهاد کردند که آن را حاضر کنند تا معلوم شود که آیا موسی شیر او را می‌خورد یا نه؟

 

مشکل این بود که فرعون راضی نمی‌شد که کودک را به زنی از بنی‌اسرائیل بسپارد. امّا دیگر راه چاره مسدود بود. ناچار مادر موسی را احضار کردند. همین که مادر موسی وارد کاخ شد، طفل را به آغوش کشید و گفت: موسی، مادرت به قربانت! فرعون فهمید که این زن مادر طفل است و خشمگین شد. امّا مادر موسی گفت: از آنجا که شنیده بودم طفل را از آب گرفته‌اید، او را به این نام خواندم.

علت این است که: «موسی» در زبان عبری به معنای «آب و درخت» است.

و فرعون با شنیدن پاسخ مادر موسی آرامش یافت.

 

قرآن مجید می‌فرماید:

«فَرَدَدْنَاهُ إِلَى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» (القصص / 13)

و ما او را به مادرش بازگرداندیم تا دیده‌اش روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا حق است. ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.

طفل که به مادر خود رسیده بود، با ولع شدید از شیر مادر نوشید و سیر شد. فرعون اصرار داشت که مادر موسی را در کاخ خود نگاه دارد. ولی مادر موسی که به وعده الهی دلگرم بود، این پیشنهاد را نپذیرفت و مصرّانه از وی خواست که به اتفاق کودک به خانه‌اش برگردد.

فرعون و آسیه تسلیم شدند و طفل را در اختیار مادر گذاردند، تا او را به خانه ببرد و پس از پایان دوران شیرخوارگی‌اش او را به خانه فرعون برگرداند و چنین کرد.

نوشته‌اند که: فرعون از کثرت علاقه‌اش به موسی وی را در آغوش می‌گرفت و نوازش می‌کرد. روزی طفل چنگ انداخت و چند تار ریش او را کند و یا با چوبدستی بر سرش کوبید. فرعون از این حادثه خشمگین شد و تصمیم به قتل موسی گرفت. طولی نکشید که تصمیم شوم خود را اجرا کند. زیرا این کار موسی را دلیل بر دشمنی او می‌دانست. امّا همسر فرعون اصرار ورزید که کودک است و غرضی ندارد. قصدش بازی و سرگرمی بود. ولی فرعون قانع نمی‌شد. همسر فرعون پیشنهاد کرد که طبقی از آتش و طبقی از خرما پیش روی موسی بگذارند و او را بیازمایند که آیا متوجه کارهای خودش هست، یا نه؟ اگر خرما بردارد، معلوم است که توجه دارد چه می‌کند و اگر آتش بردارد، معلوم است که کودکانه عمل می‌کند. فرعون پذیرفت و آتش و خرما نزد موسی آوردند. موسی خواست خرما را بردارد. ولی جبرئیل مانعش شد و موسی آتش را برداشت. از این رو فرعون از قتلش صرف‌نظر کرد.

 

البته گفته‌اند که: آتش را بر زبان نهاد و زبانش سوخت و لکنت زبان پیدا کرد. به همین جهت از خداوند مسألت کرد که: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِي» (طه / 27) یعنی: گره از زبانم بگشای. امّا این مطلب صحیح به نظر نمی‌رسد. گشودن گره از زبان هم معلوم نیست به این معنی باشد. بلکه ممکن است به این معنی باشد که خداوند به او زبانی فصیح بدهد تا مخاطبینش سخنش را به خوبی درک نمایند.

 



نظرات ارسال شده
آرزو
چهارشنبه 15 شهریور 1391


حرف سوده روقبول ندارم براي اينكه بهش ثابت كنيدازماندگاراي امروزي صحبت كنيد. براساتتون هم مفيده ها


0
0
نازنین
یکشنبه 22 مرداد 1391


چرا همچین فکری میکنی؟! اتفاقا امروز که زنان در شرایط خیلی بهتری هستند


0
0
سوده
چهارشنبه 18 مرداد 1391


اون زمان قديم بود الان ما زنها بدبختتر ازاونيم كه تو تاريخ ماندگار شيم.طوري شده همسرامون هم دارن فراموشمون ميكنن.دلت خيلي خوشه كجاي دنيايي؟!!!!!!!!!


0
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :