به دخت

 




مادرانه‌هایم سیری چند؟

مادرانه هایم سیری چند؟زن و مردی که آفریده شده بودند تا هم را تکمیل کنند، شدند رقیب هم

۱- چگونه می‌توان از ظرفیت عظیم زنان، به شکل صحیح و سالم استفاده کرد؟
۲- بهره گیری از مسئله ظریف و حساس جنسیت در روند تعالی و نه انحطاط بشر، چگونه امکان پذیر است؟
۳- با توجه به تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، چه رفتاری باید در جامعه بشری نهادینه شود که جلوی ظلم به زن را در خانواده و اجتماع بگیرد؟ (*)

در سالی که دغدغه مباحث فرهنگی بسیار مطرح است، حتی بالاتر از مباحث اقتصادی، جا دارد به مقوله مهم نقش زن ابتدا در خانواده و بعد در اجتماع به درستی و بر اساس نگاهی فرهنگی و نه اقتصادی صرف پرداخته شود.

واقعاً چطور می‌شود که زن هم آرامشش حفظ شود و هم کار کند؟ هم حجاب و عفتش محفوظ باشد و هم فعالیت اجتماعی داشته باشد؟ به عنوان یک انسان دیده شود نه یک جنس ظریف؟ هم بیرون کار کند و هم به وظایف مادری و همسری‌اش خللی وارد نشود؟

دو شب  پیش، صحبت‌های مقام معظم رهبری را که از شبکه اول سیما پخش شد، گوش کردم مبنی بر اینکه اگر زنان برخی مشاغل را بر عهده نگیرند هیچ ننگ و نقصی نیست بلکه آن چیزی غلط است که متناسب با طبیعت الهی زن نباشد و این سؤال را مطرح کردند که با کدام منطق باید زنان، که خداوند آنان را از لحاظ جسمی و عاطفی برای منطقه ویژه ای از زندگی آفریده است در عرصه‌هایی وارد کنیم که آن‌ها را دچار رنج و سختی می‌کند؟

بعد «برنامه گلخانه» از شبکه ۳.  این برنامه که به قولی ویژه برنامه روز زن هم بود، تا ساعت ۱۲ ادامه داشت. در طول برنامه مکرر مجری برنامه با افتخار عنوان می‌کرد که عوامل برنامه امشب به مناسبت روز زن، اکثراً خانم هستند و در انتها هم این عزیزان را نشان دادند.
به گفته های رهبری فکر کردم؛ به نظرم قشنگ این بود که مجری برنامه اعلام می‌کرد، امشب به پاس این روز عزیز، تمام بانوانی که از عوامل برنامه هستند زودتر فرستادیم منزل پیش خانواده های شان و این کار شبانه را سپردیم به آقایان.

 

***
می‌خواهم یک داستان قدیمی برایتان تعریف کنم:
یکی بود و آن یکی خدا بود. قصه از زمانی شروع شد که ریاضی نماها (ترکیبی جدید بر وزن تماشاچی نما) یک تساوی جدید کشف کردند:
زن = مرد
یعنی زن پا به پای مرد کار کند، در هر رشته ای تحصیل کند، مانند مردان نان آور خانه باشد، هر حرفی بشنود و خم به ابرو نیاورد، گریه نکند و نشکند، در هر جایی و هر زمانی و با هر شکلی که خواسته شد حضوری موثر و فعال داشته باشد (!) و...
نتیجه این تساوی شد رقابت زن و مرد با هم تا معادله بهم نخورد. زن و مردی که آفریده شده بودند تا هم را تکمیل کنند و پا به پای هم آرامش بیافرینند، شدند رقیب هم. مبادا که زن در حرفی، سخنی، کاری از مرد کم بیاورد. مبادا که زن به مردش تکیه کند و مرد ذلیل گردد. همین شد که کم کم مادر شدن و حتی همسر بودن اهمیتش را از دست داد. درس خواندن و ادامه تحصیل و کار کردن و دست در جیب خود بودن، مقدم شد بر ازدواج و تشکیل خانواده و مادری و همسری.

هر چند که باز هم همین مدعیان به گفته خودشان تساوی را رعایت نکردند. زنان به اندازه مردان کار می‌کردند اما با حقوق کمتر. لطافت و قداست زن شد، دست مایه بسیاری از سودجویان؛ کالاهایی بیشتر فروش می‌رفت که عکس زنان رویش بود و یا زنان مسوول بازاریابی‌اش بودند.
در واقع طراوت و لطافت و ریحانگی گل وجودی زن خرج جامعه‌اش شد و پژمردگی و خزانش ماند برای خانه‌اش.

زن دوید و دوید و دوید، اما نه تنها به مردها نرسید، خودش را هم گم کرد. فقط خستگی ماند برایش. نه حرف مشترکی با همسرش داشت و نه با فرزندانی که دیگران تربیت کرده بودند.
قصه ما به سر رسید، زن هم کلی دوید اما به آرامش نرسید.

 

1393/2/16
 

 

 




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :