به دخت

 




خیلی ممنون انقدر آسون منو داغون کردی!

تعداد متن هایی از قبیل تیتر بالا و عاشقانه هایی که عموما تلخ اند و به خیانت و مرگ می انجامند را یقینا بسیاری از شما بهتر از من می دانید .

در حوزه موسیقی این مدت سعی کردیم مطالبی رو ابعاد مختلف گزینش کنیم و در اختیار شما قرار بدهیم . ولی نکته ای که شاید لازم است کمی پررنگ تر در موردش بپردازیم بحث موسیقی و محتوای آن در فضای امروز ِ جامعه است . نکته ای که بارها در موردش تا کید کردیم این بود که ما با اساسا با موسیقی مخالفتی نداریم . فقط در این باره که چه نوع موسیقی جایز است و چگونه باید موسیقی را شنید مطالبی را ارائه نمودیم .

به این سوالات فکر کنید :

آیا هرموسیقی گوش می کنید ؟

آیا وقتی موسیقی عاشقانه ای می شنوید با موسیقی همزاد پنداری می کنید ؟

پس از شنیدن این موسیقی ها اشک می ریزید یا می خندید یا در خلسه فرو می روید ؟

تقریبا پاسخی که من از شنوندگان موسیقی شنیده ام این بوده که برای آنکه بتوانند موسیقی را درک کنند و به درستی با آن ارتباط برقرار کنند باید بتوانند با آن همزاد پنداری کنند . بیشتر موسیقی ها در باره حال و اوضاع اول شخص مفرد یعنی "من" و برخی از آنها درباره سوم شخص مفرد یعنی "او" است . برخی موسیقی ها نیز درحوزه مسائل اجتماعی و سیاسی هستند که در حال حاضر موضوع این نوشته نیستند .

مسئله ای که وجود دارد این است که موسیقی گاهی زندگی ما را جهت می دهد . احتمالا برای شما پیش آمده است که از موضوعی ناراحت بوده اید . مثلا یک خواستگاری نا موفق و یا یک رابطه غلط شکل گرفته است و شما درباره آن منطقی تصمیم گرفته اید و به نتیجه رسیده اید . در همان ایام شنیدن یک موسیقی پیرامون خیانت و جدایی و دوری و تلخی و مرگ و نیستی کافی است تا شما خود را یک ناامید و شکست خورده تلقی کنید که احتمالا راه دیگری جز افسوس خوردن و اشک و اندوه ندارید .

در تمام مدتی که به موسیقی گوش می دهید فقط به همین موضوع فکر می کنید و هر چه خواننده می گوید را می پذیرید و با شرایط خودتان وفق داده و شخصیت هایش را در ذهنتان سامان می دهید . بنابراین حق با خواننده و سراینده آهنگ است و او می شود راهنمای زندگی شما ! بدتر آنکه گاهی برای دردک موسیقی و عقب نماندن از دور و بری های خود در مسیری قدم برمی داریم که بتوانیم با این موسیقی ارتباط برقرار کنیم. جدا عجیب نیست که یک دختر 15 ساله در حوزه خیانت به موسیقی گوش می دهد و می گرید ؟ به طور واضح تر اینکه برای درک بهتر موسیقی مشتاقانه به تجربه یک حادثه روی می آوریم .

این که موسیقی اغلب قوای تفکر را از انسان سلب می کند و گاهی شبیه یک ماده مخدر یک آرامش نسبی و کم رنگ به فرد اعطا می کند را در متن های پیشین بررسی کرده ایم و این گزاره های علمی نتیجه ما را پررنگ تر می کند که ما ذهنمان و گاهی زندگی مان را می سپریم به آهنگ ِ یک خواننده که مشخص نیست از خواندنش چه هدفی داشته است ! و جیزی که شگفت انگیز است این است که ما هم نمی دانیم از شنیدن این موسیقی چه هدفی داریم .

آیا مشکل حل خواهد شد ؟ خیر

آیا به آرامش می رسیم ؟ خیر ، چون هم چنان موضوع بر جای خود باقی مانده است .

شنیدن این موسیقی عقلا هیچ سودی نخواهد داشت جز آنکه باری از نا امیدی و نگرانی و اضطراب را به زندگی ما تزریق کند . بنابراین باید به متن و محتوای شعر و نوع ریتم آن توجه کرد . شاید راهش این باشد که قبل از اینکه مسحور آهنگ شویم به آنچه خواننده در ناخداگاه ذهنمان می ریزد فکر کنیم و باور کنیم که بیماری های تمدن مدرن از سرماخوردگی ها و سرطان ها فراتر رفته است . نبود آرامش از هر دردی ، دردناک تر است ...

 

نویسنده : سمیه بکشلو

 

مطالب مرتبط:

نت هفدهم:بنده موسیقی نشوید

نت پانزدهم:بشر به موسیقی عادت می کند!

نت سیزدهم:موسیقی و عشق

 

1392/11/5



نظرات ارسال شده
ساناز
شنبه 12 بهمن 1392


بنظرمن نوشته هاتون خوبه.ممنون


0
1

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی موسیقی ، محتوا ، آسیب ، معنا ، عشق ، خیانت ,


نام شما : ایمیل دوست شما :