خرج یک واگن طلا برای نمایش یک واگن طلا
فیلم «استرداد» به کارگردانی علی غفاری از جملۀ آثار فاخر سینمای ایران است که در کنار آثار دیگری چون «ملک سلیمان» و «راه آبی ابریشم» به عنوان پروژههای بزرگ سینمایی سالهای اخیر، در دستور کار مجموعههایی مثل فارابی قرار گرفته است. این فیلم به عنوان یک پروژۀ ملی، به موضوعی ملی هم میپردازد و روایتگر بخشی از تاریخ معاصر ایران است. طبق اخبار منتشرشده در رسانهها، فرایند تولید آن به رغم سختیهای ویژۀ کارهای فاخر با کمترین حاشیه و مشکلی همراه بوده و ماجرای حضورش در جشنوارۀ سی و یکم چندان خبرساز نبوده است.
کیفیت فیلمبرداری، سطح بازیها، جلوههای ویژه، درام اثر و همهچیز در این فیلم به شکل قابل قبولی است و به نظر میرسد بیننده با یک اثر استاندارد مواجه است. وجود نماهایی از پرواز یک هواپیمای نظامی قدیمی، حرکت یک کشتی روسی در دریای خزر و توقف یک قطار 70 ساله بر روی پل ورسک، صحنههای باشکوهی را در این فیلم برای بیننده خلق کرده است و تصویری که از ایران دهۀ بیست در فیلم ارائه میشود، تصویری پذیرفتنی است. همچنین قصۀ پرکشش فیلم و گرههای معمایی فیلمنامه نیز به خوبی توانسته جذابیتهای لازم را به اثر ببخشد.
اما زمانی که به برخی شایعات مطرحشده در خصوص هزینۀ تولید این فیلم توجه میکنیم، همهچیز دستخوش تغییر میشود. وقتی برخی خبرها حکایت از بودجۀ 9 میلیاردی فیلم دارند، و طبق برخی خبرها 10 میلیارد و طبق برخی دیگر بیشتر! آنگاه به نظر میرسد باید همهچیز را از اول مرور کرد. چنین بودجهای برای یک فیلم سینمایی در ایران، چیزی نیست که بشود با بیتفاوتی از کنار آن گذشت. حال اگر بخواهیم با سختگیری بیشتری به جزئیات فیلم «استرادد» توجه کنیم، گوشههایی از کار را خواهیم دید که از قاب بیرون زده است.
یکی از مهمترین بخشهای هر درامی، شخصیتپردازی است. در این فیلم به نظر میرسد به غیر از شخصیت سرهنگ و مترجم روس، سایر افراد حاضر در قصه در حد تیپ باقی ماندهاند و همگی چهرهای تخت و کلیشهای دارند. مأمور بانک مرکزی به شکلی سطحی نمایندۀ انسانهای طماع و ضعیف است، مأمور وزارت خارجه نمایندۀ انسانهای زیرک اما همیشه ناموفق و مأمور دربار نمایندۀ افراد خشن و فاسد حکومت پهلوی. افسر روس، سفیر ایران و فرمانده ارتش نیز هیچیک بیشتر از تیپهایی ساده نیستند. در این میان به نظر میرسد تنها در خصوص سرهنگ ایرانی (با بازی حمید فرخنژاد) و مترجم روس (با بازی الیسا کاچر) اندکی به شخصیتپردازی توجه شده است که البته در آنجا نیز برخی ضعفهای فنی را میتوان مشاهده کرد.
به عنوان مثال از پیشینۀ شخصیتی فرخ نژاد هیچ اطلاعاتی به بیننده ارائه نمیشود و مخاطب دلیل مقاومت سرسختانۀ او را نمیفهمد. آیا این سرهنگ گرایشات مارکسیستی دارد یا فردی مذهبی است؟ حس وطنپرستی او را به مقاومت واداشته یا مسئلهای شخصی؟ حتی طمع دستیابی به طلاها نیز زمینۀ مناسبی برای کنشهای سرهنگ نیست، زیرا طبق روایت فیلم مشخص میشود که از ابتدا اصلاً طلایی در کار نبوده است. بیننده به هیچ روی متوجه دلیل قهرمانبازیهای نقش اول فیلم نمیشود و تنها بازی حمید فرخنژاد است که اندکی از این ضعف را پوشش میدهد. همچنین شخصیت مترجم نیز دچار اشکالات عمده است و زمینههای انگیزشی لازم برای ورود او به ماجرا بازاندیشیده نشده است. آیا صرف وساطتت او برای ارتباط اشرف و موسیولنی کافی است تا یک زن جوان برای منافع یک فرد خارجی دست به چنین اقدامات متهورانهای بزند؟
همچنین قصۀ فیلم نیز از ساختار صحیحی تبعیت نمیکند. معمولاً برای غافلگیری بیننده در داستانهای معمایی از دو روش استفاده میشود. یا فیلمساز به فریب بیننده میپردازد که کار بسیار سختی است و لذت هنری بسیار و خاطرهای فراموشنشدنی برای مخاطب به همراه خواهد داشت، مانند بسیاری از آثار هیچکاک؛ یا برخی از اطلاعات را از بیننده پنهان میکند که کار آسانتری است و به رغم غافلگیری مخاطب، ارزش هنری چندانی ندارد. زیرا پنهان کردن اطلاعات کار سختی نیست. معمای فیلم «استرداد» بیشتر از نوع دوم است و گرههای داستان با آشکار شدن اطلاعات مخفی فیلم باز میشود و این شاید در لحظه برای مخاطب غافلگیرکننده باشد، اما این فیلم را به عنوان یک اثر تأثیرگذار در ذهن او ماندگار نخواهد کرد.
فیلم «استرداد» به هر حال یک اثر فاخر ملی است که میتواند مخاطبان خود را با بخشی از تاریخ معاصر کشور آشنا سازد و پرده از برخی حقایق تاریخی بردارد. سینمای ایران به ساخت چنین آثاری نیاز دارد. اما به نظر میرسد برای جذب مخاطبان داخلی و حتی خارجی، در کنار صرف هزینههای تولیدی باید به اقدامات مناسب دیگر نیز اندیشید و با ارتقای سطح کیفی این آثار و البته تبلیغ و اطلاعرسانی مناسب، مخاطبین بیشتری را به تماشای آنها فراخواند.
نویسنده :محمدرضا وحیدزاده
منبع : نشریه سینمایی ققنوس
1392/9/16