به دخت

 




در دو دل يه مامان با ماماناي خوب امروزي

در دو دل يه مامان با ماماناي خوب امروزي:هميشه اين ماه ها منظورم ماه هاي حسيني وزينبيه ،كه از راه مي رسه يه شور عجيبي سرتاسر وجودم به راه ميافته .

اين حس درون همه ي ما وجود داره ،همين احساسه كه باعث ميشه يه خورده  تو  خودمون بريم ،فكر كنيم كه چرا سالار شهيدان به قربانگاه رفت واهدافش چي بود؟دوباره يادمون بيافته عشق حسين يعني چي ودوباره عشقش تودلامون زنده بشه،اما من اين دفعه كه اين ايام شروع شد يه غمي تو دلم ايجادشد  كه دوست داشتم به ماماناي مثل خودم بگم آخه اين غم خيلي رو دلم سنگيني مي كرد! دوران كودكي خودمو به ياد دارم شبا كه توخونه دور هم  مي نشستيم مامان جونم برامون قصه مي گفت، مي دونيد قصه هاي مامانم چي بود ؟سرگذشت همه عاشورايي ها،سرگذشت حضرت زينب ،داستان زندگي پيامبر ها وامام هاي عزيزمون ،تو خيلي از قصه هاشم نكات اخلاقي وتربيتي يادمون مي داد ،ماماني جونم اونا رو از مامانش ياد گرفته بود .بزرگ كه شدم بدون اينكه كتابي خونده باشم سرگذشت عاشورايي ها رو مي دونستم،حتما حدس زديد كه غم توي دلم چيه؟ناراحتيم اين بود كه چي به روزمون اومده كه مثل ماماناي ديروز براي بچه هامون وقت نميذاريم؟كلا دقدقه آموزش نكته هاي ديني واخلاقي به بچه هامونو نداريم تا وقتي كه مشكلي برامون پيش بياد بريم دنبا حل كردنش كه خيلي ديره،ماماناي ديروز اون شكلي وقت بچه هاشونو پر مي كردن ،سرگرم شون مي كردند،آگاهي وعلم ام بهشون مي دادند،اما ماچي كا ر مي كنيم ؟داريم به كجاها كشونده ميشيم؟تو خوش بينانه ترين حالت وقتي مي خوايم بچه ها رو سرگرم كنيم اجازه مي ديم برن پاي كامپيوتر ،بازي كنن بدون اينكه اطلاع داشته باشيم چي داره تو اين بازي ها به خوردش مي ره ،اينقدر سرگرم روز مرگي ها شديم كه فكر مي كنيم براي اين طور مسائل فرصت نداريم؟يادمه يه دوستي مي گفت  بچه تر که بودیم، شب اول محرم که می شد، مادر میومد و دونه دونه گوشواره ها و گردنبند و هر چیز طلایی که داشتیم رو از گوش و گردن و دست هامون باز می کرد و بعد هم لباس مشکی مون رو تنمون می کرد.

خوب یادمه که یه بار ازش پرسیدم چرا باید گوشواره هام رو در بیارم و اینا رو باز کنم؟ نم اشکی توی چشماش دوید. بغضش رو خورد و گفت "!"

" چون توی این روزها، دشمنا گوشواره از گوش دخترای امام حسین(ع) کشیدن در حالی که از ترس توی بیابونا آواره بودن و فرار می کردن.."

" خب پس امام حسین(ع) کجا بود؟ چرا نیومد از بچه هاش دفاع کنه؟"

با صدای دو رگه از بغض، در حالی که گوشواره و گردنبندم تو دستش بود گفت : چون دشمنا اون موقع امام حسینو شهید کرده بودن. دخترای امام حسین(ع) تنها بودن و باباشون نبود که ازشون دفاع کنه

مامانهاي امروز حتي فرصت فكر كردن به اين چيزهارو هم ندارن يه چيز بد تر اينه كه وقت شركت كردن تو مراسماي عزاداري رو هم ندارن كه حداقل آموزش هاي مثبت اونجا به فرزندشون منتقل بشه يه عزيز ديگه اعتقادش به روضه هاي امام حسين(ع)اين شكلي بود:

روضه دیدنی است، نه شنیدنی

باید وسط هیئت پسرک شیرخوارت روی پاهای تو خوابش ببرد و سرش از عقب برود و سفیدی زیرگلویش را ببینی، تا برایت شب علی اصغر شود، حتی اگر شب نهم محرم باشد!

باید وسط آفتاب ظهر چله تابستان سایه آب باریک توی جوب را ببینی و عطشت هزار برابر شود، تا همان لحظه برایت تاسوعا شود، حتی اگر محرم نباشد!

باید محکم زمین بخوری و حتی با دستهای حائل کرده ات باز سر و صورتت زخمی شود، تا سر از علقمه در آوری!

باید دخترک سه ساله چادر به سر، جلوی چشمانت بدود، برایت ناز کند و زبان بریزد، تا راهی خرابه شوی.

ماماناي گل بياين يه خورده به خودمون بجنبيم....يه خورده بيشتر براي نوگلهامون زمان بذاريم تا دير نشده.

تهيه وتنظيم:فرزانه علي مرداني

 

1392/9/16

 



نظرات ارسال شده
ارباب
دوشنبه 2 دی 1392


قربون پسرك شير خوارش برم-الهي كه دست همه مون رو بگيره


0
0
ليلي قاسمي
دوشنبه 25 آذر 1392


مادر من هم وقتي بچه بودم با لباس مشكي و غمش تواين ايام و تعريف كردن وقايع عاشورا اين محبت رو تو دل ما كاشت
من هم سعي كردم براي دخترام اين محبت رو با فضا سازي ايجاد كنم اما اين مدلي خيلي قشنگه


2
0
طاهره مهديان
دوشنبه 25 آذر 1392


خيلي زيبا بود ممنون


1
0
بحراني
دوشنبه 25 آذر 1392


خيي زيبا بود خيلي
ممنونم از خانم عليمرداني
باعث شد دور اطرافم حداقل تزي اين دو ماه تلنگوري باشه براي روضه
هيچ وقت اينطوري قصه كربلا رو عملي براي بچه هام نگفته بودم
خداخيرتون بده


2
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :