به دخت

 




حمایت زنانه از حضرت زینب به شیوه ای کاملا مدرن و امروزی

به مجلس عزای امام حسین خوش آمدید(2)...

روایت مربوط به شهادت سیدالشهدا و بعد از عاشورا را که مرور می کنی، از صبح روز یازدهم مصیبت تازه ای قلبت را آتش می زند، زن هایی که بعد از فاجعه عاشورا مانده اند حالا باید با قاتلین عزیزان شان راهی کوفه شوند. آنها باید سوار بر ناقه هایی  شوند که نه محملی بر روی آن است و نه محرمی باقی مانده تا آنان را در سوار شدن یاری دهد. حضرت زینب عمرسعد( لعنه الله علیه) را خطاب قرار داد به سربازانش فرمان دهد عقب بایستند تا حضرت با همراهی خواهرش ام کلثوم بانوان داغدیده را با احترام، بر شتران سوار کنند. دو خواهر بانوان حرم را سوار بر ناقه ها کردند، حضرت زینب، ام کلثوم را نیز یاری داد تا سوار شود اما کسی نمی داند وقتی عقیله بنی هاشم خودش یکه و تنها ماند چگونه بر ناقه نشست! گویی مورخین به اینجا که می رسند قلم شان خشک می شود و راویان از روایت باز می ایستند. بعضی نوشته اند در آن لحظه دوست و دشمن بر این حال پریشان زینب سلام الله علیها گریه کرد. بدون آنکه گفته باشند زینب بنت علی، امیرالمومنین سرانجام چه کرد! همان علی که وقتی خلخال از پای زن یهودی ربودند مردم کوفه را خطاب قرار داد که: اگر مرد مسلمانى پس از اين رسوايى از اندوه بميرد، نه تنها نبايد ملامتش ‍ كرد بلكه مرگ را سزاوارتر است .*

...

این قانون طبیعت است که هرچه بیشتر کسی را دوست داشته باشیم بیشتر هم سعی می کنیم خودمان را به او نزدیک کنیم و هرچه عشق و ارادت مان بیشتر الگوبرداری مان هم شدیدتر.هزار و چهارصد سال، از واقعه کربلا می گذرد و این مصیبت هنوز برای ما زنده است، آنقدر تازه که گویی همین دیروز این اتفاق، افتاده است. و هرکس سعی می کند به نحوی خودش را به کاروان سیدالشهدا نزدیک کند و از این قافله توشه ای بردارد و به مسیر امام حسین نزدیک تر شود. ما زن ها نیز از روز یازدهم محرم به بعد سعی می کنیم بیشتر به عقیله بنی هاشم، زینب کبری نزدیک شویم و از او و راهی که انتخاب کرده بود حمایت کنیم...

 

اصلا ما زنان مدرن و امروزی آموخته ایم باید از یکدیگر حمایت کنیم و اول از همه این ما هستیم که باید پشت و پناه یکدیگر باشیم. و هرچه مدرن تر می شویم بیشتر و بیشتر به این نتیجه می رسیم که حرف زدن و شعار دادن به تنهایی کفایت نمی کند و باید با عمل مان یاور یکدیگر باشیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم تا حمایت مان را گسترش دهیم...

 

به همین دلیل، از حضرت زینب با پوشیدن مانتو و شال قرمز در خیابان، با موهای رنگ کرده از شال و روسری افشان، با کفش ها و چکمه های پاشنه دار، با خنده های بلند در تاکسی و اتوبوس و خیابان، با حرف ها و جملاتی زننده، با آرایش های غلیظ، با لاک های ناخن ها و با رژهای قرمز رنگ؛ و با ساپورت ها و شلوارهای تنگ حمایت می کنیم...زیرا از زینب سلام الله علیها با حیا راه رفتن و سخن گفتن را آموخته ایم، همان زینب که بشیر بن خزیم اسدی از اهالی کوفه می گوید: « آن روز زینب دختر علی توجه مرا جلب کرد زیرا به خدا قسم زنی را که سراپا شرم و حیا باشد از او سخنران تر ندیدم که گویی سخن گفتن را از علی بن ابی طالب فرا گرفته بود...»**

 

 

 با آرایش غلیظ و لاک قرمز یا جگری رنگ ناخن مان از راه و آرمان عقیله بنی هاشم حمایت می کنیم، از خطبه ای که این روزها در کوفه و شام خواند، آن زمان که نامردهای مردنما از وحشت خوی درنده پسر مرجانه سکوت کرده بودند، اما او ابن زیاد را خطاب کرد و گفت: به جان خودم قسم تو بزرگ خاندان مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی و ریشه مرا کندی و اگر شفای دل تو در این است باشد... مادرت به عزایت ای پسر مرجانه...

 

آخر او الگوی ماست و ما هم باید مانند او باشیم. با حیا، با وقار، شجاع و زمانه شناس...و اینگونه ما حمایت می کنیم از دختر علی و فاطمه، نوه محمد مصطفی و خواهر حسن و حسین. می خواهیم شبیه ترین ها به زینب باشیم، به زنی با وفا، هدفمند، زمانه شناس و موقر...

و من و تو چه می دانیم بر زینب، گذشت؟ در آن میانه وحشت و هراس وقتی خیمه ها آتش گرفته بود و سر سرور و سالارش روی نیزه بود و بدنش زیر سم اسبان و صدای شیون و فریاد زنها و بچه ها از ترس هجوم دشمن و نماندن یار و یاوری در بیابان ها بلند شده بود. و همه دلواپسی زینب حفظ امام زمانش بود وارد خیمه آتش گرفته می شد تا ابن الحسین را از آتش نجات دهد...
 و تو چه کار داری به این حرف ها، به فکر رژ لب و لاک ناخنت باش که حتما باید نارنجی، قرمز یا جگری باشد تا زیباتر جلوه کنی و اگر کسی به تو بابت حجاب و ظاهرت تذکر داد بر سرش فریاد بکش و اگر توانستی دستت را بر رویش بلند کن و اصلا به خاطر نیاور که حسین علیه السلام فرمود: «انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فی امّةِ جدّی ، اُرید اَن آمر بالمعروف و أنهی عنی المنکر» همانا قیام من برای اصلاح امّت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهی از منکر است.
اصلا شب شام غریبان که تمام می شود، گویی همه چیز برای ما هم تمام می شود، می رویم پی کار و بارمان و روزمرگی از نو آغاز می شود تا عاشورای سال بعد.
دیگر یادمان می رود همین دیروز حضرت اباعبدالله را کشته اند، خیمه ها را غارت کرده اند و آب تحریم شده را هم آزاد کرده اند و زن و فرزند و خواهر حسین علیه السلام را به اسارت برده اند و تازه مصیبت آغاز شده است...
یادمان می رود که زنان تنها و بی کس و داغ دیده از کربلا به کوفه می روند و از کوفه به شام...یادمان می رود محرم و صفر حسین حرمت دارد و قلب اهل بیت پیامبر محزون است...یادمان می رود امام زمان مان محزون است...یادمان می رود چرا حسین علیه السلام، شهید شد و زینب سلام الله علیها اسیر...یادمان می رود چرا سیدالشهدا مظهر غیرت الهی زنان و دختران را با خودش در این سفر برگشت ناپذیر همراه کرد و این بعد از هزار و چهارصد سال یک مصیبت دیگر است، آخر عصر مدرن را عصر سرعت نامیده اند و عصری که افراد حتی فرصت سلام کردن به یکدیگر را ندارند چه برسد به فکر کردن به فاجعه ای که قرن های گذشته رخ داده است...فاجعه ای که رخ نداد مگر آنکه دو تفکر حق و باطل رو در روی یکدیگر ایستادند!

خوب فکر کنیم...مدعی هستیم یا محب؟


پی نوشت:

-البته نباید غیرت بعضی از مردان ایرانی را هم دست کم گرفت. غیرتی که دقیقا" از غیرت حسینی الگوبرداری شده است!

- یادم نیست شب هفت امام حسین شده بود یا نه که خانمی که حجابش چادر بود توی اتوبوس تعریف می کرد  گشت ارشاد به دخترش در مورد ظاهرش تذکر داده و در توجیه حجاب دخترش می گفت: از قدیم گفته اند موسی به دین خود و عیسی هم به دین خود... توی دلم گفتم: نمک امام حسین چشمت را بگیرد که هنوز خون سیدالشهدا روی زمین خشک نشده این چنین می گویی. مگر ایشان نفرمود: همانا قیام من برای اصلاح امّت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهی از منکر است.

-این از محرم مان، هنوز صفر نیامده، صفر بیاید چه می کنیم!

- نمی دانم اگر کسی در عزای عزیزمان با این آرایش و با این ناخن های قرمز وارد شود چه حالی می شویم؟

- راوی گوید: کوفیان سر حسین {علیه السلام}را با زنان و مردان اسیر بردند. چون به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم به شمر {لعنه الله علیه}که جزو آنان بود نزدیک شد، او را فرمود: مرا به تو نیازی است. گفت: چیست؟ فرمود: ما را که به این شهر می برید از دروازه ای وارد کنید که تماشاگر کمتر باشد و دیگر آنکه به اینان پیشنهاد کن که این سرها را از میان کجاوه های ما بیرون ببرند و از ما دور کنند که از بس که ما را دیدند، خوار و ذلیل شدیم.

شمر {لعنه الله علیه}در پاسخ خواسته آن بانو از عناد و کفری که داشت دستور داد که سرها را بر فراز نیزه ها بزنند و میان کجاوه ها تقسیم کنند و با این حال آنان را در میان تماشاگران بگردانند تا آنکه آنان را به دروازه دمشق آوردند. (لهوف/ ترجمه سید احمد فهری، شرکت چاپ و نشر بین الملل،ص245)



روضه:

...پیشاپیش همه سرهای بریده سر حضرت حسین {علیه السلام} بود که بر فراز نی می درخشید و باد محاسن او را به راست و چپ می برد. زینب {سلام الله علیها} رو به جانب او گردانید وقتی که سر برادر را دید پیشانی به محمل زد خون تازه از زیر مقنعه بیرون زد و خطاب به امام فرمود:

ای ماه نو که چون به کمال رسید خسوف تو را گرفت و پنهان شدی ...ای پاره دلم هرگز چنین روزی را تصور نمی کردم... ای برادرم با این فاطمه خردسال سخن بگوی که نزدیک است دلش آب شود...

...سری به نیزه بلند است در برابر زینب...خدا کند که نباشد سر برادر زینب...

_*
( خطبه ۲۷ معروف به خطبه جهادیه )

-**لهوف سید بن طاووس/ ترجمه سید احمد فهری، ص

 

1392/9/12




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :