- آخرین مطالب
-
همسرونه
- منابع
- کلبه خوشبختی
- عاشقانه ها
- همسران آسمانی
- معاشرت
- مهارت هاي ارتباطي همسران
- وظايف مشترک همسران
- آرايش و زيبايي
- با مشکلات همسرم چه کنم؟
- حقوق واجب زوجين نسبت به يکديگر
-
دخترونه
- داستان
- پله پله تا خدا
- خانه دوست كجاست؟
- خانه ای برای دو نفر
- عفاف و پاکدامني
- مد
- نامه های دخترونه
- بلوغ و مسائل جنسي
- سينما
- موسیقی
- سلامت و زيبايي
- مسيرهاي قلابي
- موبايل
- باشگاه ورزشي
- بروز باشيد!
- درس ومشق
-
مادرونه
- موبايل
- رايانه
- ازدواج فرزندان
- من و پسرم
- من و دخترم
- من و کودکم
- فرزندآوري
- معرفی کتاب
-
خانوم خونه
- هنر
- آرايش و زيبايي
- باغباني در خانه
-
آشپزي و خانه داري
- نکات خانه داري
-
آشپزی
- سفره آرايي
- غذا هاي فصلي
- فوت کوزه گری(نکات ظریف آشپزی)
- انواع خورش
- انواع غذاهای دریائی
- انواع پلو
- انواع پیتزا وساندویچ
- انواع غذا با گوشت پرندگان
- انواع غذای کودکان
- انواع ماکارونی
- انواع کوکو کتلت و دلمه
- انواع غذاهای گیاهی
- سالاد
- سس و ترشی
- بستني و نوشیدنی
- کیک و شیرینی
- انواع سوپ وآش
- دسر و مربا
- انواع غذا با گوشت قرمز
- مهارت هاي زندگي
- خیاطی
- مدیریت خانه
- مدیریت تغذیه
- چيدمان و دكوراسيون
-
جامعه
- منابع
- منشور حقوق و مسئولیت های زن در نظام اسلامی
- زن و فعاليت هاي اقتصادي
- ارتباط زن و مرد در جامعه
- حضور زن در اجتماع
- من فمینیستم پس هستم!!!
- بانوانی که کاش زودتر می شناختم شان ...
- زن و ستم تاریخی
- جامعه شناسي و اشتغال زنان
- ماجرای زنان از 1300 سال پیش...
- زن از نگاه اندیشمندان غربی
- چراغ راه ....
- يادداشتي درباره مطالب
- زن در ادیان دیگر
- زنان وتحصیل
- کاریکاتور
- احکام
- حقوق خانواده
- پزشكي سلامت
- نگارخانه
- كودكان بانونت
- پیشنهاد هفته
- مهدویت
-
ويژه نامه ها
- ويژه نامه روز خانواده 1391
- حجاب
- ویژه نامه رمضان1390
- ويژه نامه هفته ي دفاع مقدس1390
- ويژه نامه روز دختر1390
- ويژه نامه غدير
- آموزش غذای نذری
- ويژه نامه محرم1390
- توصیه های تابستانی
- ويژه نامه شعبان 1391
- ويژه نامه نوروز1391
- ويژه نامه روز جوان1391
- ويژه نامه هفته جهاني شير مادر
- ويژه نامه روز دختر1392
- ويژه نامه رمضان1391
- ويژه نامه عيد فطر1391
- ویژه نامه روز کودک
- سالروز ازدواج حضرت زهرا (س)و حضرت علي(ع)
- روز نوجوان1391
- ويژه نامه محرم 1391
- ویژه نامه روز جوان 1392
- ويژه نامه رمضان 1392
- اخبار
عاقبت دست وپاچلفتی بودن خانم ها
خودمو جمع وجور کردم و چادرم رو سفت به خودم پیچیدم.نمی دونستم چشم ورم کرده ام رو قایم کنم یا بگذارم پیدا باشه. هنوز در این باره تصمیم نگرفته بودم که در زدم.
- بفرمایید -
-سلام اقای دکتر -
سلام. بفرمایید بشینیدتا خواستم رو صندلی بشینم و جابجا بشم کف صندلی در رفت و نقش زمین شدم. اولش هیچ دردی حس نمی کردم وتمام تلاشم این بو که خودم رو زودتر جمع کنم وچادرم رو درست کنم. اما بعد از چند لحظه دردم شروع شد. خودم کم درد نداشتم ،چشم درد، درد دوری از خانواده، احساس بیهودگی و به درد نخوری و حالا درد زمین خوردن هم اضافه شد. اولین بار بود که از خانواده دور شده بوم،خیلی این در و اون در زدم تا به عنوان خادم الشهدا بیام جنوب. اما از وقتی اومده بودم خیلی دلم برای مادرم تنگ شده بود،برای پدرم ،برای خواهرم وخونمون. بدتر از همه این که اینجا هم هیچ مسولیت وکاری به من نمیدادن .شاید چون فکر میکردن دست و پا چلفتی هستم. و حالا درد چشم هم قوز بالا قوز شده بود و همین درد بود که من رو کشید مطب آقای دکتر تا اینطوری نقش زمین بشم و اون هم به این نتیجه برسه که من دست وپا چلفتی ام. دکتر چشمهاش رو به زمین دوخته بود تا من خجالت نکشم، شاید دلش برای من می سوخت وشاید هم خنده اش گرفته بود و خودش رو کنترل میکرد.
شاید هم یاد خواهر کوچولوی دست و پا چلفتی اش افتاده بود و شاید با خودش فکر میکرد این دیگه برای چی اومده اینجا!
هر طوری بود بغضم رو کنترل کردم تا این که معاینه تموم شد و تونستم از مطب بیرون بیام. دنبال یه جای خلوت می گشم ولی هیج جا خلوت نبود.رفتم دستشویی. درسته دسشویی رو برای گریه کردن درست نکردن ولی وجدانا جای خوبی برای گریه کردنه.هیچ وقت دستشویی رو اینطور رمانتیک ندیده بودم. حسابی گریه کردم . وقتی آروم شدم چند دقیقه ای همون جا فکر میکردم. یه دفعه ذهنم جرقه ای زد. یافتم! دستشویی. ! دستشویی تنها جایی بود که کارش لنگ می موند. تنها جایی که مسئول نظافت شدنش هماهنگی زیادی نمی خواست. از همین لحظه پر افتخار بود که پست جدیدم رو به خودم تبریک گفتم. رئیس کل نظافت دستشویی ها. مگر نه این که آمده بودم جنوب تا خادم الشهدا باشم ! چه کاری بهتر از کارهای بر زمین مانده؟دیگه احساس بیهودگی نمی کردم ، تمام شد دورانی که به عنوان یه دخترک دست و پا چلفتی به من نگاه می کردن و دیگه بغض گلوم را نمی گرفت .
راستش رو بخواهید یک بار دیگر بغض گلوم رو گرفت، واون وقتی بود که بین خادم های شهدا برای رفتن به کربلا قرعه کشی میکردن و من فهمیدم کارم مقبول درگاه حق شده.
بله شهدا خیلی مرد و خیلی با مرامن چقدر زود و قشنگ مزد خدمتم رو دادن.
منبع :پاتوق بچه شيعه
1392/8/25