به دخت

 




زن خانگی

مامان!

بله مامان؟

خاله مرضیه زن خونگیه یا بیرون کار می کنه؟!

زن خونگیه مامان!

 

 

تیام به زن خانه دار گفت زن خانگی. او گفت زن خانگی و همه خندیدند و قربان صدقه اش رفتند و گفتند باید بگوید خانه دار نه خانگی. من اما به این فکر کردم که پر بیراه هم نمی گوید. زن های خانه دار همه خانگی می شوند. برایم باور نکردنی بود که دارم به این فکر می کنم که زن های خانه دار اهلی تر از زنان کارمند و شاغل می شوند. همان لحظه یک دور زن های فامیل و در و همسایه را توی ذهنم مرور کردم. خانه دارها را یک گوشه نشاندم و کار-دارها را یک گوشه ی دیگر... نه ننشاندم.

کارمندها -هرکار کردم- حتی توی ذهنم هم نمی نشستند. بعد به این فکر کردم که زن های شاغل را هیچ وقت نشسته تصور نکرده ام. همیشه ی خدا وقتی به ذهن می آورمشان یا ایستاده اند و یا دارند راه می روند و حتی گاهی این طرف آن طرف می دوند و از جریانات ذهنی من هم سبقت می گیرند. گاهی حتی اجازه نمی دهند در موردشان فکر کنم.

من زنان کارمند را همیشه در حال حرف زدن تصور کرده ام. در حال عجله کردن. در حال ریختن برنج توی آرام پز و گذاشتن غذاهای یخ کرده توی مایکروفر. من زنان کارمند را در اضطراب هاشان تصور می کنم. در کم آوردن روح ظریفشان مقابل کارهای مردانه. من زنان کارمند را همیشه خسته تصور کرده ام. به یاد نمی آورم سر گونه هایشان را سرخ و لب هایشان را صورتی تصور کرده باشم. نمی دانم چرا فکر می کنم زن هایی که بیرون از خانه کار می کنند بالاخره یک روز کم می آورند. شاید ظاهرا نشان ندهند و سر خود را در برابر مشکلاتی که فقط خاص دنیای مردان است، بالا بگیرند و دم نزنند اما روحشان یک روز کم می آورد. زن دوست دارد یک جای کار تکیه دهد به یک تکیه گاه محکم و آرام بنشیند و زنانگی کند. بماند توی خانه و غذاهای متفاوت بپزد. دامن کلوش و گلدار سفید و صورتی بپوشد و به این فکر کند که کدام بلوزش با این دامن چفت می شود. برای خودش کتاب بخواند، فلسفه بافی کند. برای بچه هایش قصه بگوید و پیازهای آش رشته ی فردا را آرام آرام خرد کند. هی توی خانه راه برود تا بوی روح و تنش همه ی فضای خانه را پر کند.

تا خانه بوی او را بگیرد و وقتی همسرش وارد شد، خانه اش بوی زن بدهد. بوی زندگی بدهد. بوی زن و زندگی بدهد. زن دوست دارد هر وقت دلش خواست بیرون برود و برای خودش، از سر تفریح و لذت، کار کند، بنویسد، بخواند و حساب کتاب کند حتی. نه از سر ضرورت و تامین معاش برود سر کاری که نه علاقه ای دارد و نه کششی. زن می خواهد ناب باقی بماند. زن هر بار که می رود سر کار یک قسمت از گرما و لطافت روحش را بی که خود بفهمد بیرون از خانه جا می گذارد. هنوز زن است ولی از خود مرد می سازد و مردانگی می کند. چک بی روح می کشد و قراردادهای زمخت امضا می کند و یک پا مرد می شود.

 

برای همین است که من همیشه زنان خانه دار را گرم تصور می کنم، گونه هایشان را سرخ و لب هایشان را صورتی. برای همین است که من زنان خانه دار را آرام با یک لبخند دائمی تصور کرده ام. برای همین است شاید که من زنان خانه دار را مهربان تر و زیباتر تصور می کنم.

 

+ ناراحتم. شاکی ام. از مردانی که خودشان به دست خود، آرام و قرار زندگی شان را قربانی طمع هاشان می کنند. به نظرم اتفاقی نمی افتد اگر به جای ماشین چندصد میلیونی، ماشین چند ده میلیونی سوار شوند اما نگذارند غیرتشان بخشکد. اجازه ندهند همسرشان به خاطر بلندپروازی های نامعقولشان جام زهر کارهای پرزحمت بیرون از خانه را بنوشد. اجازه ندهند هر دو خسته باشند، هر دو کلافه باشند. اجازه دهند کسی باشد تا خستگی را از تنشان در بیاورد، کسی که آرامش را جایگزین ناآرامی های بیرون کند و از دل و جان بازیابی شان کند. دلمان خوش بود به مردهایی که مَردند و چه غلط فکر می کردیم مثل کوه می مانند و سختی ها را به جان می خرند و بزرگوارند و خوش غیرت. نمی دانستیم سختی ها غیرت را ازشان می دزدد و مرد بودن را از یادشان می برد.

آهای مردها! لطفا کمی مرد باشید.

 

منبع:

خلوتگه انس

 

1392/7/20




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :