به دخت

 




دخترهوس باز

دختری نوزده ساله هستم که از راه پاکی و شرافت فاصله گرفتم و دل به هوا و هوس خویش سپردم و در دره ی بدنامی و اعتیاد سقوط کردم. نقطه ی انحراف من، از بی تقوایی و چشم چرانی آغاز شد، که سرانجام آن بس تلخ وناگوار بود.

 

 

این نامه را برای جلب ترحم و دلسوزی شما نمی نویسم، چون خود را لایق آن نمی دانم. اما می خواهم فریادم به گوش دختران ساده لوح برسد، شاید آنان صدایم را بشنوند، قصه ی زندگی ویران شده ام را بخوانند، اما هرگز برایم اشک نریزید، من حتی لیاقت غمخوارگی را هم ندارم!

 

تابستان سال گذشته بود که بیچارگی من شروع شد. به سفر شمال رفته دیم. مثل پرنده ای آزاد بودم و همانند برخی از دختران بی بند و بار، چشمم در جستجوی چشمی بود که با محبت به من نگاه کند. در یک مهمانی جوانی نظرم را جلب کرد. من دایم به او نگاه می کردم، او هم مرتب چشم به من دوخته بود. فرصت را از دست نداد و آشنایی ما شروع شد و من با همین آشنایی پنهانی، زندگی آینده ام را تباه نمودم.

 

چند روز از دوستی ما نگذشته بود. او به گونه ای باورنکردنی اعتماد و اطمینان مرا جلب کرده بود. وقتی باهم بودیم، از همه چیز سخن می گفتیم و من بی خبر از همه جا، دورنمای یک زندگی خوشی را در کنار او پیش چشمم مجسم می کردم.

 

بعدازظهر یک روز داغ بود که با هم قدم می زدیم. از بی خوابی های شبانه ام که بر اثر هیجانات خیال بود، برای او حرف زدم و او با مهربانی بسیار گوش می داد. وقتی سخنانم تمام شد، چند قرص سفید از جیبش بیرون آورد و با لحن بی تفاوتی گفت: من هم گاهی دچار بی خوابی می شوم، اما این قرص ها نجاتم می دهد! و سپس چند قرص در دست من گذاشت و خواست که امتحان کنم، شاید در من هم مؤثر باشد.

 

شب هنگام، که دوباره بی خوابی به سرم زده بود، یکی از قرص ها را خوردم و این آغاز اعتیاد من بود. بعد از آ به تهران آمدیم و دوستی من و او – که خیال میکردم فرشته ای است- همچنان ادامه داشت.

 

شبی در تهران بودیم، او سیگاری آتش زد و به من داد که باز با کشیدنش خود را بر فراز ابرهای آسمان دیدم. وقتی به خود آمدم، دامن عفتم را آلوده یافتم. دیگر تمام شده بود. من دروازه های سعادت را به روی خود بسته و گرفتار شده بودم. چرا خلاصه نکنم. من حالا دیگر یک هروئینی کثیف و آلوده دامن هستم. اکنون برای اندکی هروئین، ننگ خود فروشی را بر تنِ تباه شده ام زده ام...!

 

هرگز برای من اشک نریزید. اما اگر دختر جوانی دارید، نگذارید مانند من قربانی شود. نگذارید تجربه ی تلخ و گزنده مرا تکرار کند. به آنان بگویید که چشم خویش را پاک نگه دارند، از معاشرت های ناسالم بپرهیزند، از جاده ی عفاف و پرهیزکاری دور نروند، که به چنگال گرگهای انسان نما گرفتار خواهند شد.

 

1392/6/7



نظرات ارسال شده
محمد مهدی
دوشنبه 13 مرداد 1393


مشکل برخی دخترا اینه که همه چیز را شخصا دوست دارند تجربه کنند


3
0
مرضیه
جمعه 10 مرداد 1393


سلام شاید بنظرت حرفای ما شعار باشه چون جای تو نیستیم اما ماهم مثل خودت جوونیم از صمیم دل میخایم ک بلند بشی درسته برا تجربه ی تلخت بهای سنگین دادی اما بدون خدا هوای زمین خورده هارو بیشتر داره فقط کافیه باورش کنی . اگه به مشکل امروزت غم دیروز و اضطراب فردا رو اضافه نکنی مشکل امروزت هرچی باشه قابل حل کردنه سخنی بود از مولا علی ع هدیه به تو


1
0
خدای کوچک
جمعه 20 تیر 1393


خوشم میاد فقط یه دختر و بقیه پسر تو این سایت زنانه نظر گذاشتن


2
2
آنی
پنجشنبه 12 تیر 1393


عزیزم تو که کودکی بیش نیستی، 19 سال تازه اول اول زندگی جدی ات هست، وضعیتت اونقدر وحشتناک که فکر میکنی، نیست؛ چه بسیارند از این موارد که فکر میکنندآخر خط رسیدند و باید تو لجن فروتر برن.
در حالی که جندماه بعد وقتی فروتر میری تو لجن، میفهمی چند ماه پیش چه فرصت خوبی برا رهایی بوده، پس فرصتو از دست نده، به خودت بیا.
خدا تو زندگی هر کس اتفاقات مختلف رو رقم زده، و حق انتخاب داده این خودمونیم که از بینشون انتخاب می کنیم.
پس به خودت بیا و مرکز ترک اعتیاد رو انتخاب کن و سال دیگه یه نامه بذار اینجا تا عبرتی بشه برا کسانی که مثل تو گرفتارن و به خودشون بیان.
یادت باشه داستان تکراری نساز: یه دختری بود جوونی کرد و تو دام آدمای پلید افتاد و معتاد و بی عفت مرد، یه ماجرای تازه بساز، محکوم به گرفتاری ای که برات پیش اومده نشو، حاکم سرنوشت خود باش.
منتظر نامه ات هستیم:)


4
2
علی رضا قبادی
پنجشنبه 8 خرداد 1393


در بر نامه زندگی نماز را فراموش نکن احکام اسلامی را طوطی وار یاد نگیر


5
4
مجید سمیعی
جمعه 2 خرداد 1393


سلام همیشه از دو چیز کمک بگیر صبر و دیگری نماز و سعی کن روز و شب را با دوستان خوب به سر کنی برایت آرزوی موفقیت می کنم


6
2
مجید
جمعه 2 خرداد 1393


سلام همیشه از دو چیز کمک بگیر صبر و دیگری نماز و سعی کن روز و شب را با دوستان خوب به سر کنی برایت آرزوی موفقیت می کنم


2
2
مجید
جمعه 2 خرداد 1393


سلام همیشه از دو چیز کمک بگیر صبر و دیگری نماز و سعی کن روز و شب را با دوستان خوب به سر کنی برایت آرزوی موفقیت می کنم


2
0
فرهاد
شنبه 30 فروردین 1393


سلام
انسان تا زنده است میتونه برگرده. البته شدنی است هر قدر هم که دامنش آلوده باشد. بنابراین به جای اینکه فکر کنید و خودتون رو راحت کنید که کار تمام شده، شروع به کار کنید و برگردید. به امید خدا باا اندکی صبر سحر نزدیک است.


21
1
ایلار
چهارشنبه 16 بهمن 1392


امیدوارم همه دختران جامعه ماهم این را بفهمن که زندگی بدون پاکی وعفت پایان خوشی ندارد


23
3

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی بانونت، دختر، هوس باز، آلوده، ازدواج، دوستی، اعتیاد ,


نام شما : ایمیل دوست شما :