به دخت

 




نت ششم:بااین عینک به موسیقی نگاه کنید

اساساً موسيقي كه در تقسيم بنديهاي علوم قديم، از شعب رياضي است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه گيري دقيق سروكار دارد، جزو بخشهاي دانش رياضي محسوب ميشود، هنر دقيقي است. به تعبيري ديگر هنر موسيقي محاسبه متكي به طبيعت و فطرت بشري است؛ كه خرد انساني آن محاسبه را براساس تجربه استخراج كرده، و براي آن، قواعدي-موازيني گذاشته است.

من در اين زمينه ها تجربه و آشنايي ندارم، اما از كساني كه از اهليت در اين هنر برخوردار بوده اند، شنيده ام، حتي در زمان متداول نشدن نت آنان كه در امر نوازندگي يا خوانندگي فعال بودند، طبق فطرت و ذوقي سليم، نظم منطقي را در كار معمول ميداشته، و قواعد را رعايت ميكرده اند. هفت دستگاه اصلي موسيقي و دستگاههاي فرعي آن، كه تنها مربوط به موسيقي ايراني نيست، بلكه در همه آهنگهاي جهان وجود دارد .يعني از جايي آغاز ميشوند؛ فرود ميآيند؛ فراز دارند؛ تا جايي كه تمام ميشوند. همه اينها مبين حكمفرمابودن نظم در اين هنر است. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت:

هنر موسيقي تلفيقي از دانش، انديشه و فطرت خدادادي است؛ كه مظهر فطرت خدادادي، در درجه اول، حنجره انسانها، و در درجه دوم، سازهايي است كه به دست انسانها ساخته شده است. پس ميبينيد كه پايه، پايه اي الهي است .

حال اگر در اين زمينه به سراغ سروده هاي مولوي برويم و بگوييم «موسيقي، انعكاس صداي افلاك است»؛ و آن را به عالم عرفاني مورد اشاره او وصل كنيم، از واقعيات به تخيلات نقبي زده ايم. زيرا گفته هاي او در اين خصوص شبيه خيال است و نه واقعيت؛ و طبعاً مفهوم ديگري خواهد داشت. اما بي آنكه دنبال خيالپردازي برويم، در عالم واقع، صدايي كه از حنجره خواننده صادر ميشود، با يك پايه الهي و خلقي كه مربوط به خداي متعال است، مانند بنايي مستحكم و وسيع پرجاذبه و رنگين شكل ميگيرد.


اولين نتيجه اي كه اين بيان دارد، آن است كه ما اين هنر را در راه خدا مصرف كنيم. من اين نكته را ميخواهم به شما آقايان ـ اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسيقيدان ـ عرض كنم كه اين هنر ساخته و پرداخته نعمتهاي الهي را، كه براساس يك ذوق و قريحه ذاتي و يك نظم و انتظام خردمندانه شكل ميگيرد، و در واقع جان دادن به بيجانهاست، در راه خدا و رضاي او مصرف كنيد.

البته ما از دوران جواني خودمان حرفهاي برخي از اهالي هنر را ميشنيديم، كه روشنفكر مآبانه و واقعاً بيپايه و اساس، مبتني به اين نكته بود كه «ما هنر را در راه فكر و پيشبيني و سياست، به كار نميبنديم». آنها كه ادعاهايي چنين داشتند، هنرشان ـ اعم از شعر و ديگر فنون ـ بيش از سايرين در خدمت سياستها قرار ميگرفت. قصد ورود به چنين بحثهايي را ندارم. اما ميخواهم بگويم: هركاري كه متكي به اراده انسان است، بايد براي هدفي انجام گيرد.


 هرچه هدف متعاليتر باشد، آن كار يا هنر ارزشمندتر ميشود. متأسفانه هدف موسيقي در شرق، در حد تعالي خود موسيقي نبوده است. اينكه ميگويم «شرق» منظورم ايران و كشورهاي عربي است. و گرنه از وضعيت موسيقي در هند و چين و ساير ممالك خاور دور، خبر ندارم. به هر حال تاريخ موسيقي ايران در طول قرون متمادي ـ چه قبل و چه بعد از اسلام ـ را خوانده ام، و از سير و سرنوشت موسيقي عرب ـ به خصوص بعد از اسلام ـ مطلعم.


آنچه براساس مطالعات خود ميتوانم بگويم، اين است كه موسيقي در منطقه ما براي هدفهاي متعالي به كار نرفته است. و اين، به خلاف سير موسيقي در اروپاست. ميدانيد كه من به طور طبيعي از جمله آدمهاي غرب ستيزم. چنان كه هيچ ويژگي غرب، مرا مبهوت و مجذوب نميكند. در عين حال ويژگيهاي مثبت غرب را از روي محاسبه تأييد ميكنم. يكي از آن ويژگيها مقوله موسيقي است. درست است كه در غرب، موسيقي رقص و لهو و ساير موسيقيهاي منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از ديرباز موسيقيهاي آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسيقياي كه براي گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، ميتواند بليت تهيه كند، در سالن اجراي كنسرت بنشيند و ساعتي، از آن لذت ببرد. در غرب موسيقيهايي كه گاهي يك ملت را نجات داده و گاهي يك مجموعه فكري را به سمت صحيحي هدايت كرده، كم نبوده است. غرب برخوردار از چنين ويژگي اي نيز بوده و هست.

در شرقي كه راجع به آن گفتم (يعني در محدوده جغرافيايي مورد اشاره) متأسفانه موسيقي از چنين اعتبار و جايگاهي برخوردار نبوده است. موسيقي در اينجا عبارت از آهنگها و آلات و ادوات لهو بوده؛ كه فقها از آن، به«موسيقي لهوي حرام» تعبير كرده اند. فرض بفرماييد. فلان خليفه، شبي دچار بيخوابي ميشده است. موسيقيدانها همراه با كنيزكان مغني، بايستي ميآمدند تا اسباب طرب او را فراهم كنند. موسيقيدان با آن خصوصياتي كه گفتم «اهل خرد و قريحه و ذوق است»، بايستي خود را ميشكست، پاي تخت خليفه مينشست، و انواع و اقسام هنرهاي خويش را نثار ميكرد، تا خليفه از حالت افسردگي ـ كه لازمه خونريزيها، قساوتها و خباثتهاي وي بود ـ بيرون ميآمد! اين وضعيت موسيقي دربارگاه خلفا و امراي عرب بود.

عين همين قضيه، در مورد سلاطين ايران هم صدق ميكند. پادشاهاني كه اهل موسيقي لهو بوده، و دربارهاي موسيقي طلب داشته اند كم نيستند، كه از آن جمله ميتوان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره كرد.توجه ميكنيد كه موسيقي در خدمت چه جريانها و كساني بوده است؟! اينكه ميبينيد در كلمات فقها موسيقي مقوله اي حرام و ممنوع و دست نزدني و نزديك نشدني است، به همين خاطر است.



در منطق هايي كه تاريخ موسيقي ما در آن شكل گرفته است، موسيقي معناي صحيح ندارد. شما بايد به آن معنا و مفهوم صحيح بدهيد؛ و در واقع باعث نجات آن شويد. هدفهايي فراتر از هدف عياشي فلان عاشق كذايي كه بهمان معشوقه كذايي تر را دوست ميداشته، و چون مورد بي اعتنايي وي قرار گرفته و دلش شكسته است ميخواهد پاي فلان ساز بنشيند، و در اثر آهنگ و ترانه سوزناك اشكي از ره فراق بريزد! چنين هدفي در استعمال موسيقي ارزشمند نيست. چه ارزشي دارد كه به خواهش دل يك نفر بسازند و بخوانند و بنوازند، و آن انديشه رياضي و محاسبه علمي و منطقي را ـ كه اعتبار موسيقي است ـ چنين خوار و ذليل كنند؟! ارزش و هدف و تعالي در موسيقي، اين نيست.

سخنان رهبر انقلاب در ديدار از واحد موسيقي سازمان صدا و سيما


1392/5/12

 




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی موسیقی ,


نام شما : ایمیل دوست شما :