به دخت

 




وقتی سیب زمینی ها می گندند !

دل پرکینه جایی برای خدا ندارد ...مربی مهد کودک بود .از مدت ها قبل قول یک بازی ویژه را به بچه ها داده بود و از آنها خواسته بود که برای روز بعد هر‌کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب زمینی بریزند و با خود به مهد بیاورند. روز بعد وقتی بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمده بودند در کیسه هایشان ۲، ۳ و بعضی ها هم ۵ سیب زمینی بود. آن روز به آنها گفته بود : تا یک هفته به هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند .

در کلاس از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟

بچه ها از اینکه مجبور بودند سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند و البته حق داشتند .

لبخندی به همه بچه ها زد و گفت :

این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی را که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید ، چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟


1392/5/5



نظرات ارسال شده
خاطره
یکشنبه 6 مرداد 1392


ایول عالی بود....واقعا تکونم داد


3
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 


کلمات کلیدی کینه ,


نام شما : ایمیل دوست شما :