به دخت

 




فضه،کنیز حضرت زهرا (ع)

فضه ، کنیز فاطمۀ زهرا بود . گفته‌اند : او یک شاهزاده هندی بوده است.

علمای تفسیر، در تفسیر سورۀ «هل اتی» دربارۀ آیۀ «یوفون بالنذر ...» و شأن نزول آن گویند: امام حسن و امام حسین (ع) بیمار شدند. پیامبر بزرگ اسلام و مسلمانان، از آن دو، عیادت کردند.


 

علی نذر کرد که اگر بیماری بچه‌ها شفا یابد، به شکرانۀ آن سه روز، روزه بگیرد. فاطمۀ زهرا و فضه نیز نذر کردند، بچه‌ها بهبود یافتند و روزۀ نذر آغاز شد.

روزها موقع افطار که می‌شد، بینوایی در خانه می‌آمد و تقاضای کمک می‌کرد و آنها افطاری خود را به وی می‌دادند. از این رو آیه نازل شد.

این کنیز در خانۀ دختر پیامبر، به عنوان یک همکار و یکی از اعضای خانواده، مورد احترام بود و هرگز به چشم کنیزی و خدمتکاری به او نگاه نمی‌شد. کارهای خانه، به طور عادلانه، میان زهرا و فضه، تقسیم شده بود. پیامبر خدا دعایی به او تعلیم کرده بود که می‌خواند. فاطمه به او فرمود: خمیر می‌کنی یا نان می‌پزی؟

گفت: خمیر می‌کنم و هیزم می‌آورم.

سپس به دنبال فراهم کردن هیزم رفت. مقداری هیزم فراهم کرد ولی نتوانست حمل کند. دعایی که پیامبر خدا به او تعلیم کرده بود، قرائت کرد. در این موقع عربی از راه رسید و هیزم را به کمک او تا در خانۀ زهرا آورد. تا فاطمۀ زهرا در حیات بود، فضه او را خدمت کرد. پس از وفات او در خدمت دخترش زینب باقی ماند. در کربلا نیز به همراه اهل بیت بود.

فضه را علی خریداری کرده بود. برخی گفته‌اند وی از شاهزادگان هندی بوده است.

ابوالقاسم قشیری گوید: در سفر حج، از کاروان دور افتادم. در بیابان به زنی برخوردم. پرسیدم:

- کیستی؟

گفت: فقل سلام فسوف تعلَمون.

(بگو: سلام که به زودی می‌دانید.)

بر او سلام کردم و گفتم: در اینجا چه کار می‌کنی؟

گفت: من یهد الله فلا مضلّ له.

(هر که را خدا هدایت کند، گمراه‌کننده‌ای برایش نیست.)

گفتم: جنّی یا انسان؟

گفت: یا بنی آدم خذوا زینتکم.

(ای فرزند آدم، زینت‌های خدا را برگیرید.)

گفتم: از کجا می‌آیی؟

گفت: ینادون من مکان بعید.

(از جایی دور فرا خوانده می‌شود.)

گفتم: کجا می‌روی؟

گفت: و لله علی النّاس حجّ البیت.

(بر مردم است که برای خدا حج را به جای آورند.)

گفتم: غذا می‌خواهی؟

گفت: و ما جعلناهم جسداً لا یأکلون الطّعام.

(آنها را مرده قرار نداده‌ایم که خوراک نخواهند.)

به او غذا دادم و گفتم: عجله کن.

گفت: لا یکلف الله نفساً الّا وسعها.

(خداوند هر کسی را به اندازۀ قدرتش تکلیف می‌کند.)

گفتم: پشت سر من سوار شو!

گفت: لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا.

(اگر در آسمان‌ها و زمین، جز خدای یکتا خدایانی بودند، دستخوش فساد می‌شدند.)

پیاده شدم و او را سوار کردم.

گفت: سبحان الّذی سخّر لنا هذا.

(منزه است خدایی که این را برای ما رام ساخت.)

همین که به قافله رسیدیم، گفتم:

در قافله، کسی داری؟

گفت: یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الارض، و ما محمد الّا رسول. یا یحیی خذ الکتاب. یا موسی انی انا الله.

(ای داوود، تو را در روی زمین، خلیفه ساختم. محمد جز فرستادۀ خدا نیست. ای یحیی کتاب را بگیر. ای موسی، من خداوند هستم.)

فهمیدم در قافله چهار کس به نام‌های: داوود، محمد، یحیی و موسی دارد. دیدم چهار جوان به طرف ما می‌آیند.

گفتم: این‌ها چه نسبتی با تو دارند؟

گفت: المال و البنون زینه الحیاه الدّنیا.

(مال و فرزندان زینت زندگانی این جهان هستند.)

فهمیدم هر چهار نفر فرزندان او هستند. همین که جوان‌ها به ما رسیدند، گفت:

یا ابت استأجره انّ خیر من استأجرت القویّ الامین.

(پدر، او را اجیر کن که مردی نیکو نیرومند و امین است.)

جوانان، چیزهایی به من دادند. او گفت:

و الله یضاعف لمن یشاء.

(خداوند برای هر که بخواهد زیاد می‌کند.)

آنها نیز چیزهای بیشتری به من دادند. از آنها پرسیدم: این زن کیست؟

گفتند: او فضه، کنیز فاطمۀ زهرا است. بیست سال است که جز به قرآن تکلم نمی‌کند.

این زن علاوه بر مقام علمی و احاطۀ بر قرآن و فضایل اخلاقی، همچون دیگر زنان اهل بیت- مخصوصاً زینب کبری- مصائب بزرگی متحمل شد.

در مقام و عظمت و شخصیت فضه همین اندازه بس که در جریان وفات حضرت صدیقه (ع) او یکی از معدود زنان و مردانی بود که حضور داشتند. این زنان عبارت بودند از: فضه و ام سلمه و ام ایمن و از مردان حسنین (ع)، عبدالله بن عباس و سلمان فارسی و عمار یاسر و مقداد و حذیفه و ابوذر.

هنگامی که امیرالمؤمنین زهرا را کفن کرد، قبل از آن که گره کفن را ببندد، صدا زد: زینب، ام کلثوم، سکینه، فضه، حسن، حسین، بیایید از مادرتان توشه برگیرید. (هلمّوا تزوّدوا من امّکم)

این که در این خطاب فضه در صف فرزندان زهرا قرار می‌گیرد، نکته مهم و جالبی است.

 

1392/2/29

 

 




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :