به دخت

 




مکالمه‌ی تلفنی شما، بیانگر شخصیت شماست!

به این صحنه خوب نگاه کنید:صبح اول وقت است، شما در محل کار خود هستید، تلفن زنگ می‌زند و شما گوشی را برمي‌دارید. یکی از آشنایان و یا بستگان می‌باشد.بعد از احوالپرسی مختصری – از همان ابتدا برایتان کمی سوال برانگیز است که چرا ایشان این وقت صبح تماس گرفتند – می‌گوید:«می‌خواستم بگویم که فلانی سکته کرده!»

 

گوشی در دست شما خشک می‌شود؛ خیلی ناراحت می‌شوید و آب دهان خود را به سختی قورت می‌دهید و با ترس می‌پرسید: «خُب حالا حالش چطوره؟»

و او می‌گوید: «دیشب این طوری شده، من هم صبح شنیدم، الان در بیمارستان است، میگن امیدی نیست!»

و دقایقی بعد مخاطب خداحافظی می‌کند و شما گوشی را می‌گذارید... انگار چیزی تُو دلتان فرو ریخته! دیگر اصلا حال و حوصله‌ی کار کردن ندارید!

آن روز را با کُلی اشتباه و به سختی تا ساعت سه بعد از ظهر سر می‌کنید و بدون آن که ناهار میل کنید به بیمارستان می‌روید.

در طول مسیر، هزار فکر ناجور و تلخ به ذهنتان می‌آید و گاهی جسد او را می‌بینید که بر شانه‌هایتان به گورستان می‌برید!

صدای راننده‌ی تاکسی شما را از لگن خاطرات مرگبار بیرون می‌کشد که می‌گوید: «این‌جا بیمارستان است!»

بلافاصله از تاکسی پیاده شده و نفس‌نفس زنان خود را به اتاق مربوطه می رسانید، به کنار تخت بیمار می‌روید و با حیرت می‌بینید که او را با نرم لبخندی، شما را می‌نگرد و می‌پرسد: «چرا رنگت پریده؟» و شما به اطرافیان می‌نگرید و آن‌ها با خوشرویی با شما سلام علیک می‌کنند،اما شما چیزی نمی‌شنوید و سرتان گیج می‌رود، دوست دارید با صدای بلند بزنید زیر گریه!

خلاصه، با بیمار صحبت می‌کنید و بیمار شما را دلداری می‌دهد و می‌گوید:

  «مشکل خاصی نبود، کمی قلبم درد گرفت و بحمدالله خوبم؛‌دکتر می‌گفت شبیه سکته بوده! فردا صبح مرخص می‌شوم!»

و آن‌گاه شما که تمام وجوتان خیس عرق است به لبه‌ی تخت تکیه می‌دهید و می‌گویید: «خدا را شکر!»

دقایقی بعد خود را در حیات بیمارستان می‌یابید و آرام و سبکبار قدم می‌زنید و با خود می‌گویید: «پس چرا من این قدر ناراحت بودم؟ عجب روزی بود امروز!»

اما خود شما هم نمی‌دانید چرا این قدر به شما سخت گذشت!؟

همه‌ی این‌ها یک علت دارد: تماس تلفنی یک آدم بی‌تدبیر!

خُب، این یک نمونه از حادثه‌ای بود که هر روز ده‌ها مورد آن اتفاق می‌افتد که گاهی با هزینه‌ی انسانی و خسارت‌های خیلی زیادی مواجه می‌شوند!

اکنون این پرسش پیش‌ می‌آید:

چگونه باید یک مکالمه‌ی تلفنی درست را انجام دهیم؟

و ما می‌گوییم: اول باید ببینید که شما چه نوع کاری با تلفن دارید؟

زیرا ما معمولا به سه دلیل تماس تلفنی می‌گیریم:

1 – احوال‌پرسی و سخنان متفرقه.

2 – گفتن یک خبر خوب.

3 – گفتن یک خبر بد.


هروقت خواستید به کسی زنگ بزنید حواستون به مکان و زمان باشد

اکنون به تحلیل هر یک می‌پردازیم:

اما قبل از آن می‌خواهیم اولین و مهم‌ترین قانون تماس تلفنی را برایتان بگوییم؛ لطفا با دقت یادداشت کنید:


به هنگام تماس تلفنی هرگز از واژه‌ی نامفهوم «الو» استفاده نکنید!

وقتی تماس می‌گیرید بگویید: «سلام، (مثلا فاطمه هستم!»

وقتی جواب می‌دهید بگویید: «سلام، بفرمایید!»

خب، اکنون می‌پردازیم به این‌که:


1 – چگونه احوال پرسی کنیم؟

در این هنگام چند مساله را در نظر بگیرید:

اگر روز جمعه هست لطفا از ساعت ده صبح به بعد تماس بگیرید.

اگر مخاطب شما در محیط کار می‌باشد سعی کنید حدود همان ساعت ده صبح تماس بگیرید. زیرا یک شاغل در ابتدای صبح اگر خواب آلود نباشد، مقداری کارهای ابتدایی دارد مانند صبحانه خوردن و مشابه آن، که نیاز دارد ابتدای صبح آن‌ها را انجام دهد.

-        اگر روز غیر تعطیل است و مخاطب شما در خانه می‌باشد:

-        از ساعت 14 تا 17 تماس ممنوع (به ویژه در تابستان)

-        از ساعت 10 شب به بعد تماس ممنوع (به ویژه در زمستان)


نکته: رعایت این مسایل بیانگر درک، دانایی،‌شعور و شخصیت شما می‌باشد.. هرگز تصور نکنید که نزدیکانتان مانند برادر و خواهرتان مشمول این موارد نمی‌شوند!


2 – گفتن یک خبر خوب!

چون خبر خوب همیشه دارای انرژی مثبت می‌باشد

پس، رعایت موارد فوق خیلی ضروری نیست.


3 – گفتن یک خبر بد!

بیان خبر بد مانند حمل یک ظرف چینی است که ترک دارد!

پس دقت و فراست و شعور بسیار شما را می‌طلبد.

و رعایت زمان و مکان بسیار ضروری می‌باشد.


نکته: گفتن یک خبر بد در هر زمان و به هر نوعی که بیان شود، بد است!


ولی گاهی شما مجبور به انجام این کار می‌شوید پس رعایت شرایط آتی الزامی و ضروری است:

1 – فکر کنید که آیا ضروری است این خبر را حتما در صبح اول وقت به مخاطب اعلام کنید؟

2 – اگر مخاطب شما شاغل باشد، بعد از شنیدن این خبر چه کار مؤثری می‌تواند انجام دهد؟


نکته مهم: از اعلاما خبار منفی در ابتدای صبح اکیدا خودداری کنید زیرا از نظر پزشکی، مخاطب ممکن است دچار آسیب‌دیدگی شدید جسمی و روحی شود!

3 وقتی می‌خواهید خبر بدی را اعلام کنید سعی کنید بدون مِن مِن کردن یا با پرهیز از گریه کردن صحبت کنید.

4 – ذهن شخص را معطوف به سوژه نمایید یعنی همان خبر بد! و بدین شکل صحبت کنید:

سلام (بعد از احوال پرسی‌های عادی) بگویید: می‌خواستم یک خبر ناخوشایند در مورد (نام شخص را ببرید) برایت بگویم.


مخاطب تلفنی شما می‌پرسد: «چه اتفاقی برایش افتاده؟» و شما می‌گویید: «نگران نشو، کمی کسالت پیدا کرده و او را به بیمارستان برده‌اند!»

از قدیم گفته‌اند:

بفرما و بنشین و بِتَمرگ

هر سه دارای یک معناست ولی طعم‌های مختلفی دارند!

شما هم هنرمندانه سعی کنید یک خبر بد را به بهترین شکل ممکن بیان کنید. وقتی شما شخص مربوطه را به آرام بودن دعوت می‌کنید کمک بزرگی به او کرده‌اید

و مخاطب شما وقتی به بیمارستان می‌رود،

خود را ناخودآگاه آماده پذیرش هر خبر بدی می‌کند

و بعدها از شما سپاسگزار می‌شود که به این شکل شایسته او را باخبر کرد‌ه‌اید!


حالا به این صحنه خوب نگاه کنید:

«حکایت خبر بد!»

اساسا بعضی از افراد به دلیل عقده‌ی حقارت،

هر خبر بدی را بزرگ‌تر از حد معمول بیان می‌کنند!

 

ساعت 8 صبح تلفن زنگ می‌زند – کارمند بیچاره که هنوز صبحانه نخورده و در تدارک آن می‌باشد گوشی را برمي‌دارد.

شخصی در آن طرف شروع می‌کند به گریه کردن!

مخاطب دلش می‌ریزد و با پریشانی می‌پرسد: «الو، الو، شما کی هستید؟»

شخص مربوطه همچنان با گریه، خودش را معرفی می‌کند و مخاطب با وحشت می‌پرسد: «چی شده؟»

خانم از آن طرف تلفن، نام مخاطب را می‌برد و با هق‌هق می‌گوید:

«محمود جان.... محمود جان اتفاق بدی افتاده....!»

دوباره می‌زند زیر گریه!

جست‌وجوگر مغزِ  مخاطب بیچاره می‌رود اول سراغ کهن‌سالان و کسی در دلش می‌گوید:

«مادرم... پدرم... نه نه.... خاله‌ام.... نه ... همسرم... فرزندم... وای خدایا چی شده؟»

سپس با دستپاچگی می‌پرسد: «چی شده؟ خُب بگو! چه اتفاقی افتاده؟»

نکته مهم: در این حالت توجه کنید که مخاطب شما آماده‌ی سکته‌ی قلبی و مغزی می‌باشد زیرا ده‌ها نفر را در جلوی چشمانش به تصور می‌کشد که مرده‌اند! آن هم در چند ثانیه!

دوباره با صدای لرزانی می‌پرسد: «خب بگو چی شده؟ مادرم، پدر، عمو و...»

و خلاصه مسابقه بیست سوالی آغاز و خانم در آن طرف سیم هنوز گریه می‌کند!

بعد از دقایقی که به همین شکل می‌گذرد می‌گوید:

«فلانی سکته کرده و در بیمارستان است!»

اکنون پنداری، جان از گلوی کارمند بیچاره درآمده و آرامشی می‌گیرد که بالاخره سوژه پیدا شد! سپس نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید:

«خیلی خُب، من بعد از ظهر میرم بیمارستان، کاری نداری؟»

و خانم گوینده که اشکش تمام شده سعی در حفظ بغض خود دارد و می‌گوید: «نه، خدا حافظ.»

اما در آخر حرفش، کلامی هم برای تسکین کارمند بیچاره دارد و می‌گوید:

«حالا خودت را ناراحت نکن!»

و مخاطب بیچاره با دلخوری می‌گوید: «باشه، باشه، خدا حافظ.»

این هم یک نوع خبر دادن است

که مخصوص افراد فاقد تفکر و اندیشه و عقل می‌باشد!

حالا خودتان را انتخاب کنید!


نکته: اساسا ثمره و نشانه‌ی عقل در عملکرد و رفتار ما محسوس می‌باشد، نه در میزان تحصیلات و یا تعداد کتاب‌هایی که خوانده‌ایم!


فراموش نکنید: وقتی می‌خواهید خبر بدی را بدهید، قبل از آن که شخص مخاطب را گیج و پریشان زده کنید، نام سوژه را ببرید و بگویید:

«در مورد فلانی خبر ناخوشایندی دارم.»

این نوع بیان، کمک بزرگی به ارگانیزم مغزی و جسمی مخاطب می‌کند.


اما نکاتی که در تلفن زدن باید رعایت شود:

وقتی به مخاطبی تلفن می‌زنید – اگر خانه‌دار باشد یا شاغل – ابتدا از او به طور شفاف بپرسید:

«می‌توانم چنددقیقه وقتت را بگیرم؟ یا می‌توانی چند دقیقه صحبت کنی؟» با این پرسش کمک بزرگی به خود و شخص مخاطب می‌کنید!

بعضی از افراد وقتی تلفن می‌زنند به طور عادی شروع می‌کنند به سرفه کردن، بدون آن‌که دست خود را روی گوشی بگذارند و نمی‌دانند که صدای سرفه‌ی آنان پرده‌ی گوش و نیمی از مغز مخاطب را خراش می‌دهد!

وقتی تلفن می‌زنید، مخاطبتان هر که باشد، بعد از سلام، فورا نام خود را اعلام کنید (مگر در موارد خاص و ارتباط خیلی نزدیک).


نکته: بعضی از افراد شاید به دلیل ناراحتی روانی که دارند حتی با کسانی که زیاد ارتباط تلفنی ندارند، وقتی تماس می‌گیرند شروع می‌کنند به صحبت کردن که: «حالت خوبه! چه خبر!» و مخاطب بیچاره که در شرایط کاری سخت به سر می‌برد گیج می‌شود که اصلا او کیست؟ بعد از دقایقی، تماس گیرنده می‌پرسد: «نشناختی؟»

و مخاطب بیچاره با پریشانی می‌گوید: «نه!»

خلاصه کُلی وقت و انرژی مخاطب را تلف می‌کند تا خودش را معرفی کند!

روان‌شناسان مجرب هنوز نتوانسته‌اند

علت این بیماری خطرناک را کشف کنند!

قبل از تماس کمی فکر کنید که برای چه منظوری می‌خواهید تلفن بزنید و چی می‌خواهید بگویید تا زحمت خود و مخاطبتان را کم‌تر نمایید!

وقتی شخص مخاطب به شما گفته که می‌تواند دقایقی را صحبت کند، هرگز شروع به تعریف کردن صحنه به صحنه‌ی فیلم سینمایی که دیشب تلویزیون نشان داده نکنید.


به دو مطلب فکر کنید:

1 – آیا نیاز هست که شما فیلم سینمایی دیشب را برایش تعریف کنید؟

2 – ممکن است بعد از دقایقی او هم برایش کاری پیش بیاید.


نکته: همیشه وضعیت مخاطب را هم در نظر بگیرید! اگر تمام موارد فوق را رعایت نمایید بی‌تردید در شمار آن‌هایی نخواهید بود که وقتی به جایی تلفن می‌زنند اهالی خانه می‌گویند:

-        این زمان بی‌موقع! حتما فلانی است!

-        یا وقتی صدای شما را می‌شنوند، دماغشان چروک می‌خورد و به بقیه می‌گویند: «بدبخت شدیم، الان می‌خواهد یک ساعت صحبت کند!»

پس با رعایت شرایط بیان شده‌ی تماس تلفنی سعی کنید از آن‌هایی باشید که وقتی به جایی زنگ می‌زنید همه با خوشرویی با شما صحبت کنند!


چگونه با موبایل صحبت کنیم؟

ما می‌گوییم: چون با موبایل می‌توان در مجامع و محافل عمومی صحبت کرد، در نتیجه مشکلات و معضلات خاص خود را دارد.

-        بدون هیچ‌گونه توضیحی به این صحنه‌ها توجه فرمایید:

پرده اول: در یک تاکسی، اتوبوس، مترو و یا سالن انتظار نشسته‌اید؛ به ناگه صدای گوشخراش شبه موسیقی، چُرت شما را، تکه پاره می‌کند.

شخص مربوطه که پنداری، سر خرمن روستایش نشسته، با صدای روح خراش خود جواب می‌دهد: «الو! الو!» (تلفن قطع می‌شود)

دوباره صدای وحشتناک شبیه موسیقی رو تخت حوضی...

«الو!الو! سلام چطوری؟ چه خبر؟ من تو ترافیک گیر کردم!»

(در این حالت دو تکه پنبه‌ی کوچک، نعمت بزرگی است که شما در گوش‌هایتان فرو کنید!)

«گفتم تُو ترافیک گیر کردم! راست میگی؟ حالش چطوره؟ هنوز اسهال داره؟ دکتر چی گفت؟ خُب زودتر دواهاشو بده بخوره!»

«الو! الو!...» مکالمه قطع می‌شود! (خوشبختانه!)

و گوش‌های شما نفس راحتی می‌کشند!

پرده دوم: به ناگه صدای شبیه موسیقی دیگری که شما را یاد قبیله‌های سیاه‌پوست آفریقا می‌اندازد به گوش می‌رسد!

شخص دیگری با صدای دورگه جواب می‌دهد: «الو! الو!»

«سلام! چطوری؟ چیکار کردی؟ بالاخره لاستیک‌ها رو خریدی یا نه؟

مگه نگفتم با همون قیمت بخر؟»

(صدای گوینده بلندتر و گوشخراش‌تر می‌شود)

«غلط کرده! دیروز که یه قیمت دیگه می‌گفت! ببین! ببین!»

(انگار مخاطب در چند صد متری نامبرده است)

«ببین! اصلا ولش کن! باشه فردا خودم باهاش حرف می‌زنم! مرتیکه‌ی عوضی...» و مکالمه قطع می‌شود!

پرده سوم: صدای شبیه موسیقی ترسناکی دیگر به گوش می‌رسد. و شخص مربوطه می‌گوید:

«الو! الو! خانم این جا آنتن نمیده! بابا من که سه روز پیش گوشت گرفتم! الان که نمیتونم، چون تُو ترافیک گیر کردم! عجب گرفتار شدیم ما....»

و مکالمه قطع می‌شود!

پرده چهارم: صدای موسیقی رمانتیک ملایمی به گوش می‌رسد....

دختر خانمی جواب می‌دهد: «سلام! چطوری؟ گمشو! گمشو! یه ساعت دم سینما وایسادم! دیگه باهات قرار نمیذارم! خیلی بی‌کلاسی! اول فکر می‌کردم دلت رفته مرخصی، حالا فهمیدم که مغزت هم مرخصی رفته! من الان تُو ترافیک گیر کردم، می‌خام با مهشید و فرشید بریم کافی شاپ! حوصله‌ی تو رو هم ندارم! فعلا بای...» و مکالمه قطع می‌شود!

و شما در ازدحام این همه آلودگی صوتی!

و شما در زیر هجوم این همه شبه آدم‌های متمدن!

که جزییات زندگی خود را ظرف چند لحظه با صدای بلند اعلام می‌کند!

همین قدر که دیوانه نشده‌اید، خدا را شکر کنید.

جالب است: اگر با همه‌ی این افراد صحبت کنید، همه‌شان ادعای شخصیت، تحصیلات و شعور و... دارند، اما در عمل از یک کارگر ساختمانی افغانی جاهلانه‌تر رفتار می‌کنند!


اما پرسش اساسی این است: چگونه باید با موبایل صحبت کنیم؟

برایتان می‌گوییم:

·زنگ موبایل را از ملایم‌ترین موسیقی‌ها انتخاب کنید.

·در محافل عمومی، به جای زنگ، از سیستم لرزشی استفاده کنید.

·در صورت نیاز به پاسخگویی، موبایل را به نزدیک‌ترین فاصله‌ی دهان خود ببرید و دست خود را بین موبایل و دهان خود بگیرید و به آرامی بگویید:

·«من الان نمی‌توانم صحبت کنم، خودم تماس می‌گیرم.»

·کسی را که در حال حاضر با او صحبت می‌کنید مقدم شمارید.

·  در جلسات مهم، موبایل خود را خاموش کنید، تا بعدا عذرخواهی نکنید.

·  جای خلوتی را برای صحبت انتخاب کنید.


نکته مهم: باور کنید که نزدیک به 70٪ از تماس‌ها در معابر، حرف‌هایی است که می‌شود با تلفن منزل هم انجام داد، ضمن آن که اگر همه‌ی گفته‌ها هم شنیده نشود اتفاق خاصی رُخ نمی‌دهد!


نکته جالب: وقتی در کوچه و خیابان می‌روید، افراد بسیاری را می‌بینید که موبایل به دست، جملگی مشغول صحبت می‌باشند!


جالب است: در هزاره‌ی سوم که «تنهایی» یکی از علل مهم روان پریشی انسان امروز است، اما آدم‌ها در کوچه و خیابان به طور مستمر مشغول صحبت می‌باشند که البته این امر از نظر روان‌شناسی بسیار طبیعی است، یعنی آدم‌ها هرچقدر تنهاتر می‌شوند، بیش‌تر تظاهر به دلمشغولی و گفت‌وگو با موبایل در معابر عمومی دارند!


اساسا اگر توجه کرده باشید ملاحظه می‌کنید که نظریه‌ی گروهی از جامعه‌شناسان که ملت ما را «ملت حرف» نامیده‌اند کاملا صحیح می‌باشد، توجه کنید:

در کشورهای پیشرفته، تلفن‌های خانگی را به دیوار وصل می‌کنند تا در صورت لزوم، چند دقیقه گفت و گوی تلفنی ساده و مختصر و مفید و خلاص!

اما در کشور ما، تلفن‌هامعمولا بی‌سیم است و اگر بی‌سیم نباشد حتما یک صندلی شبیه مبل، گرم و نرم و راحت در کنار تلفن نصب می‌کنند تا ساعت‌ها بدون دغدغه و در کمال آرامش حرف بزنند.

در کوچه و خیابان هم، اکثر مردم در حال راه رفتن و پیاده شدن از وسایط نقلیه، باز هم‌چنان با موبایل مشغول حرف زدن می‌باشند.

رادیو را باز می‌کنی یک شبه دکتر صحبت می‌کند و می‌گوید: «چربی نخورید، برای آن جایتان بد است! فلفل نخورید برای این جایتان بد است! آب بخورید تا مریض نشوید!» و مطالبی از این دست...

تلویزیون را روشن می‌کنید شبیه روان‌شناس می‌گوید: «اگر دزد به خانه‌تان زده، اگر مالتان را برده‌اند و اگر در پرداخت هزینه‌ها، در گِل مانده‌اید، مانعی ندارد شما فقط قهقهه بزنید حتی به زور! بقیه‌ی مسایل خودش درست می‌شود. سعی کنید در هر شرایطی قهقهه بزنید چون برای همه جایتان خوب است!» و مطالبی از این دست... خلاصه همه‌اش حرف و حرف و حرف... و حاصل چی؟ هیچ؛ چون علاوه بر آن‌که حرف برای فاطی، تأنبان نمی‌شود، برای هیچ کس دیگر هم نمی‌شود! چون اگر قرار بود با حرف، مسایل و مشکلات حل شود که، اکنون در بهشت زندگی می‌کردیم!


پس لطفا برای خود! پول خود! شخصیت خود! ارزش والایی قایل شوید و از تماس‌های بی‌حاصل که چیزی جز رفع عقده‌های بی‌کسی نیست در مجامع و محافل خودداری فرمایید!

 




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :