به دخت

 




جنس غم حسين(ع)

همه می گویند روزهای تقویم همه عین همه اند ! همه سال ها دوازده ماه دارند و همه روزها  بیست و چهار ساعت ِ 60 دقیقه ای اند . همه روزها با طلوع خورشید شروع می شوند و با غروبش به شب می رسند .

 

 

ولی مادرم نظرش بر خلاف همه این نظرات است . او می گویدبعضی روزهای خدا طولانی تر است . معتقد است بعضی روزها آدم ها زودتر قدمی کشند و بزرگ می شوند . وعجیب ترین نظرش این است که  اصلا سایزشان فرق می کند با بقیه روزها ! می گوید خودش دیده است من بعضی روزها چقدر زودتر قد کشیده ام .

از رمضان می گوید و روزه هایش . از رجب و دعاهایش . از ناز خریدن های خدا . هی اسم می برد و روزهای بلند سال را برایم توضیح میدهد . اما همین که می رسد به محرم بغض می کند . دیگر حرف نمی زند . چشم می گیرد و آرام گریه می کند . از وقتی خاطرم هست همیشه همین طور بوده است . محرم که می رسد  موقع پخت و پز و حتی شستن ظرف ها هم چشم هایش خیس اشک می شوند،انگار غم عالم روی دلش می نشیند .


 

می گوید روزهای محرم با همه روزهای عالم فرق می کند . اصلا غم حسین با همه غم ها فرق می کند. محرم های دوران کودکی ام را به یاد دارم صبح هایی را که مادرم لباس مشكي ام را به تنم می کرد و می برد به مجلس روضه همسایه . شب ها هم مرا با پدر راهی مسجد محل می کرد . سینه زدن را از همان طفولیت یادم داده بود . شرطی ام کرده بود . تا نام امام حسین (عليه السلام) را می شنیدم شروع می کردم به سینه زدن. . . بعد خودش گریه می کرد . شب های عزاداری، شال عزا که بر گردنم می انداخت و یا زنجیر را که به دستم می داد آرام می گفت فدای علی اصغرت شوم حسین (عليه السلام) !

 


 مادر دلش نازک بود. یعنی من اینطوری فکر می کردم . ولی بعدها دیدم بابا هم در روضه های سيدالشهدا( عليه السلام)عجيب آه و ناله می کند و اشك مي ريزد. یادم هست یکبار زل زده بود به لیوان ِ آبی که دستم بود بعد شبیه باران بهاری اشك هايش جاری شد . ماه محرم دست و دلشان نمی آمد با من بازی کنند . خنده هایشان کم رنگ می شد و نگاهشان پر از آه.

من آن روزها نمی دانستم این آب و شال عزا و لباس مشکی چه حکمتی دارد که این همه غم را روی صورت پدر و مادرم می نشاند .. تا روزی که مادر قصه پر غصه کربلا را درگوشم زمزمه کرد تا بخوابم ولی من شب را تا نیمه بیدار بودم...

حالا از آن سالها كه غم سيدالشهدا(عليه السلام) را با الفباي پدر و مادرم ياد گرفتم خيلي مي گذرد. من با غم حسين(عليه السلام) قد كشيدم . راستش هنوز هم در روضه ها بزرگ می شوم . روزهای سال را به امید محرم می گذرانم . از خاطرم حرف های آقا سيد مرتضی می گذرد که نوشته بود :

 "زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا(ع) حُب حسین(ع) سرّالاسرار شهداست "

پر از واژه شده ام دفترم را برمي دارم و سر خطش اين جمله آقا را مي نويسم.

 "در ايام محرم و صفر ملت عزيز ما بايد روح حماسه را، روح عاشورائي را، روح نترسيدن از دشمن را، روح توكل به خدا را، روح مجاهدت فداكارانه در راه خدا را، در خودشان تقويت كنند و از امام حسين(عليه السلام) مدد بگيرند"

 

حسين جان ...

غم تو آقا مرا به انزوا و انفعال نمی کشاند، مُحرمت براي من شب قدر است و این اشک ِ روضه ها كوثري است كه جانم را در آن تطهير می كنم 

  جانم در روضه هایت تازه می شود ميگريم و با هر قطره اشکی برایت دوباره زنده می شوم.

من، همه جاي ِ تاریخ ِ بعد از عاشوراي61 هجري رد پاي حسين(عليه السلام) و كاروانش را مي بينم و هنوز صدای ناله زینب (س) را از ورای زمین و زمان می شنوم ...

 

هر جا كه شعله اي در دلها روشن شده با نداي " هل من ناصر ينصرني " و" هيهات من الذله " حسين (عليه السلام) بوده . هنوز که هنوز است و تاابد سيدالشهدا(عليه السلام) براي ياري حق ناصر ميخواهد و اين  فقط جذبه درون عبدالله نصراني نيست كه او را به سوي ياري حسين(عليه السلام) مي خواند كه به وسعت تاريخ هر انسان آزاده اي نداي تو را در درونش خواهد شنيد. . .

 

15خرداد 42 از مجلس روضه سيدالشهدا(عليه السلام) كليد می خورد و اربعين شهداي15خرداد در تبريز و تهران و مشهد و پيشواي ورامين ....

آری خون همیشه بر شمشیر پیروز است . کودک انقلاب در ايام عزاي سيدالشهدا(عليه السلام) پیروز شد و همه دیگر به چشم دیدیم که " اين محرم وصفر است كه اسلام را زنده نگه داشته "...

آری ! هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازمایند از دنیا نخواهند برد . فتنه88 کربلای دیگری بود . جنس خیانت کوفیان را حس کردیم و نفسمان به تنگ آمده بود از این همه ننگ .

 حرارت عشق تو بود که این سیاه ظلم را خاموش کرد. فکر می کردند با آتش زدن خیمه و شال عزایت آتش عشق ما خاموش خواهد شد . نمی دانستند ما همه ققنوش عزای توایم ! و آنچه که می گذشت همه اش ما رایت الا جمیلا بود . دوباره آهنرباي غمت همه را جمع کرد. دوباره آفتاب سر زد . یکی از قاسم ابن الحسن ها مقابل دوربين تلويزيون، در حالي كه از عصبانيت صورتش برافروخته و رگ گردنش برآمده شده بود می گفت :

مگر ما مرده ايم كه بخواهند پرچم عزاي امام حسين(عليه السلام) رو آتيش بزنند . . .

حسين جان حالا هم كه محرم آمده ميدانم با جمع كردن همه دلهاي عاشقي كه در آتش آرزوي" يا ليتنا كنت معكم " تو سوخته اند، فتنه ها را گلستان می سازی .

 

كاخ سفيد و همه سردمداران ظلم جهاني به قول خودشان گلوله طلائي شان را شليك كرده اند به مغز انقلاب !
 فوكوياما می گوید: " اگر اين گلوله اثر نكند و ايران تسليم نشود بايد اسلحه تان را زمين بگذاريد و دست هاتان را، بالا ببريد و بپذيريد گفتمان انقلاب اسلامي را كه دارد گفتمان حاكم بر جهان ميشود"

 

حسين جان انقلاب ما همان مکتب عاشوراست و مگر نه اينكه اصحاب آخر الزماني مهدي (عجل الله تعالي فرجه) بايد حسيني باشند تا عاشورائي در كنار امامشان بايستند و باورم هست که امروز تمام جهان در آستانه حسینی شدن است .

بيداري اسلامي، جنبش وال استريت و . . اين ناآرامي ها و آشوب ها همه گرد و غباري است كه نويد نزديكي آمدن فارس الحجاز است . . .

و ميدانم باز هم حرارت غم عشقت دلها را عاشورائي مي كند و باز هم سياهي مي ماند به روي سران ظلم ...

 

 

نويسنده : سميه بكشلو

 



نظرات ارسال شده
علی
سه شنبه 30 آبان 1391


خدا خیرت بده به امید ظهور فرزندش آقا صاحب الزمان


0
0
z.s.h
یکشنبه 28 آبان 1391


بسم الله الرحمن الرحیم ای کاش اسم نویسنده رو مینوشتید اینجا..... خیلی خوب بود به نویسنده اش بگید خیلی خوب بود ****************************** فاطمي : دوست عزيز در خواست شما اجابت شد


0
0
z.s.h
یکشنبه 28 آبان 1391


بسم الله الرحمن الرحیم ای کاش اسم نویسنده رو مینوشتید اینجا..... خیلی خوب بود به نویسنده اش بگید خیلی خوب بود


0
0
الهام
یکشنبه 28 آبان 1391


واقعا غم امام حسين عجيب غميه خيلي برام عجيبه وقتي از مجلس روضه امام حسين بيرون ميام يه نشاط معنوي عجيبي دارم


0
0
سرباز
یکشنبه 28 آبان 1391


دستمريزاد قضيه اين گلوله طلائي چيه؟!!!


0
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :