به دخت

 




مهريه؛ يک شاخه گل، سال تولد يا بيشتر از آن!

هيجان و  اضطرابي شيرين جان علي عليه السلام را پر کرده‌است. پيامبر صلي الله عليه و آله موافقت تو را به گوش علي عليه السلام مي‌رساند و از مهريه مي‌پرسد. علي عليه السلام جواب مي‌دهد: «پدر و مادرم فداي تو باد!‌ چيزي بر شما مخفي نيست و همه وضع زندگي مرا مي‌داني. تمام دارايي من شمشير است و زره و شتر آبکشم!»

 

 

پيامبر صلي الله عليه و آله با لبخندي شاد و روح­افزا مي‌فرمايد: «علي جان!‌ شمشيرت را لازم داري تا با آن با دشمن بجنگي. اما زره را بفروش و آن را سرمايه ازدواجت قرار ده!»

پدر روبه‌روي تو نشسته و از ميزان مهريه تو سخن مي‌گويد. چشمان زلال خود را در نگاه پدر مي‌دوزي و آرام مي‌فرمايي:‌ »پدر جان! دختران مردم نيز شوهر کرده و مقدار کمي به عنوان صداق برايشان تعيين مي‌شود. پس فرق من و آنان چيست؟!»

پدر سکوت مي‌کند. به راستي تو به مهريه خود راضي نيستي؟! درست است که شأن و منزلت تو را با هيچ مهريه‌اي نمي‌توان رقم زد؛ اما مگر چه مي‌خواهي که مقابل پدر اين‌گونه سخن مي‌گويي؟ فرشتگان به تلاطم در آمده‌اند. در عرش غوغايي به پا مي‌شود. جبرئيل نازل مي‌شود:‌ » يا رسول الله! پروردگارت مي‌فرمايد: هر چه فاطمه بخواهد، ما ضمانت مي‌کنيم!»

چه ازدواج عجيبي، طرف عروس پيغمبر خاتم صلي الله عليه و آله است و طرف داماد، خدا و فرشتگان! فاطمه سلام الله عليها لب مي‌گشايد و جهاني را به حرکت مي‌خواند: «مي‌خواهم مهريه مرا به علي برگردانيد و از خداي تعالي بخواهيد که مهريه مرا شفاعت گناهکاران امت قرار دهد!»

اشکي از اشتياق در چشمان پدر حلقه مي‌زند. جبرئيل با کاغذ کوچکي از حرير نازل مي‌شود. کاغذ را در دست مي‌گيري و به آن مي‌نگري. در آن نوشته شده:‌ »خداي تعالي مهريه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امت پدرش قرار داده است!» علي عليه السلام از جا بر مي‌خيزد، در حالي‌که قدرت آسمان را در بازوان خود احساس مي‌کند و تو در خلوت خانه به هيبت و شکوه علوي مي‌انديشي و خود را براي ازدواج آماده مي‌کني.

 

اقتباس از نشاني خانه باران، محبوبه زارع- جلوه هاي رفتاري حضرت زهرا(س)، عذرا انصاري، انتشارات بوستان كتاب 

 

 



نظرات ارسال شده
چهارشنبه 26 مهر 1391


خیلی قشنگ بود. ممنونم


0
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :