به دخت

 




وفاي به عهد سيد ابوالحسن اصفهاني

يكي از طلاب علوم ديني در نجف اشرف به محضر سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع بزرگ رسيد و از ايشان طلب كمك و مساعدت براي ازدواج نمود . سيد به او قول داد كه فردا به او كمك كند . همان شب فرزند او يعني سيد حسن در حال نماز جماعت پشت سر ايشان كشته شد . سيد فردا در تشييع جنازه فرزند خود شركت كرد ولي ديدند كه مرتب به اين سمت و آن سمت نگاه مي كند و بالاخره آن طلبه را ديد و با اشاره او را نزد خود فرا خواند و به او كيسه پولي داد . حاضران تعجب كردند كه چگونه وعده اي را كه ديروز داده در چنين شرايطي با آنكه چنين مصيبت هولناكي ديده ، فراموش نكرده است .




ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :