به دخت

 




میشه به من هم نگاه کنید؟

تق تق تق... صدای چی بود؟ سرم رو بالا آوردم خانمی با کفش های پاشنه بلند داشت از طرف دیگه کوچه می گذشت. دوباره سرم رو زیر انداختم یاد اون پسری که دیروز توی دانشگاه دیدم افتادم. چرا موهاش اون شکلی بود؟ وسط موهاش رو بالا داده بود، شبیه کاکل خروس. من قبلا هم اون رو دیده بودم اینطوری اصلا بهش نمیومد. دوستای دیگه ام هم حرفم رو تأیید می کردن، پس آخه چرا؟

 

 

 

صدای گوش خراشی من رو از فکرم خارج کرد. یه موتوری در حالی که چرخ های جلویش رو هواست از کنارم عبور می کنه دو پسری رو می بینم که با ذوق روی اون نشسته و به کار خود می نازن و یه پیرمرد و پیرزنی که به آنها بد و بیراه می گویند انگار از صدای موتور ترسیدند.

به خانه می رسم. کسی در خانه نیست بدون اینکه لباس هایم را عوض کنم بی درنگ سررسید را باز مي كنم ، چیزی ذهنم را قلقلک می دهد. صفحه ای از آنرا می گشایم نوشته شده یکشنبه 11 تیرماه 1391 و تمام آنچه را در راه دیدم می نویسم.

صدای تق تق توی کوچه دوباره یادم می آید زنی با کفش های پاشنه بلند که بی مهابا پا بر زمین می کوبد، پسری با کاکل در ذهنم مجسم می شود و موتورسواری در حال تك چرخ زدن.

هر کدام به دلیلی چنین رفتار می کردند؟ هر کدام برای کسی یا چیزی؟ همه آنها به نگاه و توجه دیگران نیاز داشتند. من هم دارم، همه به توجه دیگران نیاز داریم. آیا کسی مخالف این حرف است؟ ما همه نیازمند توجه دیگرانیم. ولی آن چیزی که اهمیت بیشتری دارد انتخاب نوع دیگران است. یکی دیگران را در مردم کوچه و بازار و جلب توجه و علاقه آن ها می بیند، یکی در همکلاسی های مدرسه و دانشگاهش، کسی در جمع اقوام و فامیل و دیگری در بین دوستان و هر کسی به نوعی.

اما من کسی دیگر دارم من کسی را می شناسم که همیشه حواسش به من هست و مرا از همه بیشتر دوست دارد، هر موقع کارش داشته باشم بلافاصله به حرف هایم گوش می دهد. من او را دوست دارم و کارها و رفتار و حرکاتم را با دوست داشتن های او تعیین می کنم. او، دیگران من است. من فقط در پی کسب رضایت او هستم چون می دانم اگر در پی کسب رضایت کسانی غیر از او باشم، وی مرا به آن ها واگذار خواهد کرد.

من خدا را دارم و خدایی که در این نزدیکیست...



نظرات ارسال شده
رها
چهارشنبه 11 مرداد 1391


توی فضای سایتتون این مدل متن ها و سبک ها رو قبلا ندیده بودیم خیلی جالب بود به نظرم باید ادامه داشته باشه نوشتن چنین داستان های تأثیرگذار و کوتاهی البته اگه کپی شده نباشه و تولید خودتون باشه فکر کنم این مطلب کپی بود یا اگه تولیدی بود خیلی قوی به نظرم اومد


2
0
دوشنبه 12 تیر 1391


: مريم موافقي با داستان كوتاه تو سايت ؟


1
0
مریم
یکشنبه 11 تیر 1391


خیلی قشنگ بود ممنون


2
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :